دیاکو بهرامی
(کارشناسی ارشد جامعهشناسی سیاسی)
آشنایی با سیمون وی
سیمون وی به تاریخ 3 فوریه 1909 در پاریس به دنیا آمد. در 1928 وارد دانش سرای عالی پاریس شد و شاگرد ممتاز و محبوب پروفسور آلن بود. در نوجوانی گرایش چپ گرایانه پیدا کرد و مقالاتی در نشریه سندیکا نوشت و در کنار آن به تدریس اشتغال داشت.
در 1942 اول به آمریکا و سپس به انگلستان رفت و به جنبش مقاومت فرانسه پیوست. یک سال بعد به سل مبتلا شد و پزشکان توصیه کردند غذای کافی بخورد اما وی جیره غذایی خویش را به هم وطنانش میداد و در سن 34 سالگی بر اثر امتناع از خوردن و ضعف جسمی به تاریخ 24 اوت 1943 درگذشت.
هر کس بتواند نسبت به انسانی رنجدیده شفقت بیشائبه نشان دهد، یقینا واجد عشق به خدا و ایمان است.
چرا کتاب برچیدن احزاب سیمون وی
بنابر دلایلی سعی در انتخاب موضوعی داشتم که به عنوان بخشی از حکومتهای مدرن و امروزی دارای نقشی برجسته در اعماق حکومتها هستند و آن چیزی نیست به جز احزاب سیاسی که کم یا بیش در دولت-کشورها مشاهده میگردد برای نمونه در چین و کره شمالی نظام تک حزبی حاکم است، در ایالات متحده نظام دو حزبی و در برخی مناطق دیگر نظام چند حزبی من جمله اقلیم کردستان که تعداد احزاب در سال گذشته به عدد ۳۶ حزب مستقل رسیده بود لذا احزاب نقشی تعیین کننده در شکلدهی به کابینه و حکومت کردن دارند و تنها در کشورهایی چون عربستان سعودی مصداق ندارد.
در زمان انقلاب کبیر فرانسه هنوز واژه حزب وارد تفکر فرانسویان نشده بود و به عنوان پدیده زیانرسان باید از آن پرهیز میشد اما گروهی با عنوان ژاکوبنها فعالیت داشتند و در ادامه با فشار جنگ و اعدام با گیوتین به حزبی تمامیت خواه بدل گردیدند و بعدا تمامیت خواهی به نقطه ضعف تمام احزاب اروپایی بدل گشت.
احزاب به عنوان میراث و مخلوطی از منبع ترور و عرف بریتانیاییها به زندگی اجتماعی اروپاییها وارد شد؛ در ادامه این سوال مطرح میگردد که آیا احزاب مفید هستند یا میتوانند به آرمانهای مطالبه شده در اراده عمومی و عدالت خلاصه شوند و این خط قرمزی است که هیچ وقت نباید از آن عدول کرد چرا که در آن صورت احزاب دستههایی از جنس مردم که برای آرمانهای آنها تلاش میکنند، نیستند و مشروعیت خود را با تغییر مسیر و عدول از مرز ها زیر سوال برده و نمیتوانند مدعای مطالبهگری برای مردم را داشته باشند.
در جمهوریهای کنونی و مردم سالاریهای امروزه سازمان و ساختاری که مابین مردم و حکومتها قرار میگیرند؛ احزاب هستند، احزابی که بسته به فاکتورهای متفاوتی میتوانند با یکدیگر منتها درجه تفاوت را نمایان سازند بنابراین زمانی که درباره جمهوریت و مردم سالاری صحبت میکنیم باید به دو مسئله توجه ویژهای را معطوف نماییم:
اول: چگونه میتوان برای مردمی که یک ملت را میسازند فرصتی فراهم نمود که گاهی بتوانند قضاوت و داوریهایشان را در مورد مسائل مهم حیات عمومی بیان کنند؟
دوم: وقتی مسائل و پرسشهایی برای مردم مطرح میشود چه باید کرد تا مانع مبتلا شدن آنها به شورهای گروهی شد؟(شور به معنی هیجان و احساسی می باشد که پشتوانه آن بی خردی و عدم سنجیدگی است؛ با ایدهها بیدار میشوند و از عینیت دوراند) و به اجماع دست یابند؟
اگر از این مورد چشم پوشی شود، جمهوریت لکهدار شده و مشروعیت آن عبث خواهد شد اما پیدا کردن راهحل هم چندان آسان نبوده و اولین قدم الزاما برچیده شدن همه احزاب است.
برای سنجش احزاب بر اساس حقیقت، عدالت و اراده عمومی به بررسی ویژگی احزاب میپردازیم، در حالت کلی احزاب دارای سه ویژگی هستند:
- حزب، ماشینی است برای تولید شور و هیجان گروهی،
- حزب سازمانی است با هدف اعمال فشار گروهی بر ذهن تک تک اعضای جامعه،
- گسترش و رشد نامحدود حزبی، اولین و غاییترین هدف هر حزبی است.
هدف حزب چیزی گنگ و ناواقعی است چرا که اگر واقعی بود، توجه به آن نیازمند تلاش فراوان و زیادی بود به این دلیل که ذهن نمیتواند بر مفهوم منافع عمومی احاطه پیدا کند؛ دقیقا برعکس وجود حزب عینی و آشکار است و به راحتی درک میشود لذا حزب نااگاهانه یا آگاهانه به هدف خود بدل میگردد که گذاری ساده به چشم میآید زیرا برای حزبی که میخواهد به منافع عمومی خدمت کند، قدرت وسیع و گسترده را لازمه خود میداند و با وجود همین قدرت به بدست آمده مقدار مشخصی از آن را نمیپذیرد یعنی باز هم نیاز به قدرت بیشتر را احساس میکنند، چنین فرایندی همانند آمدن یک رهبر کاریزماتیک است که با ادعای نوکری میآید و خیلی زود ارباب میشود.
احزاب در واقع سازمان رسمی و علنی برای نابودی حقیقت و عدالتاند که ابزار فشار جمعی رابا استفاده از تبلیغات گسترده میکنند و هدف این تبلیغات روشنگری نیست بلکه وادار کردن مردم به پذیرش پیام حزب است. هیتلر به خوبی میدانست که تبلیغات باید در جهت بردگی اذهان عمومی باشد؛ همه احزاب دارای چنین اعمالیاند و اگر به آن دست نزنند توسط رقبای خود به ورطه نابودی خواهند رسید و بهتر است به جای واژه تبلیغات از واژه پروپاگاندا در این باره استفاده شود.
از دیگر ویژگیهای احزاب این است که وقتی اعضا و هودارانی به آنها ملحق میشوند وعده آموزش به او میدهند اما آموزشی در کار نیست و فریبی تمام در پشت پرده میباشد که در واقع شرطیسازی است برای کنترل اعتقادی بسیار سفت و سختتر حزب بر روی اعضای خود لذا وابستگی به حزب افراد را وادار میکند که در هر موردی دروغ بگویند و آن وقت است که احزاب بدون منفعت برای اراده عمومی و صرف وجود آنها مصداق شر مطلق است.
باید مد نظر داشت که این امکان وجود ندارد که از یک طرف بیتوجه به عدالت و اراده عمومی در فکر رسیدگی و توجه به مشکلات زندگی مردم باشیم و از طرف دیگر انتظارات حزب را تمام و کمال حفظ کنیم و انسان نمیتواند به هر دوی آنها توجه معطوف دارد و در صورت توجه به یکی دیگری را از دست خواهد داد.
خلاصه میتوان اعلام داشت کسی که به عدالت و اراده عمومی پشت میکند، تهدیدی متوجه وی نمیگردد اما نظام حزبی مجازاتهایی دارد که در همه جنبههای زندگی به وقوع میرسد و احزاب کمونیست این پدیده را به کمال رسانیده است.
حزب سازوکاری شگفت است که به ما اطمینان میدهد هیچ فرد عاقلی قادر به درک خیر و عدالت در امر عمومی نیست و در صورت وجود بدون توسل به احزاب هیچ گونه توانایی از خود ندارند و مردم برای چنین اشخاصی اهمیت قائل نیستند.
در حزب هیچ تلاش و حرکتی صورت نمیگیرد مگر اینکه در تضاد با منافع عموم و عدالت باشد و با پروپاگاندا و اهرمهای فشاری که در اختیار دارند به راحتی میتوانند اهداف خود را اراده و خواست عموم مردم جلوه بدهند و همانگونه که بیان شد شور گروهی تنها منبع در اختیار حزب است برای تولید تبلیغات و اعمال فشار بر روح و جان اعضای خود.
نهاد احزاب شری است دامنگیر و خالص که دست نخورده به نظر میرسد و در اصول و بنیاد دارای اشکال اساسی و در عمل نیز تاثیرات مضری دارد و برچیدن همه احزاب میتواند مفید واقع شود در ضمن از نظر اصولی مشروع بوده و مزایای چنین اقدامی فاحش خواهد بود اما همه مردم با چنین اقدامی موافق نبوده یعنی نمیتوانند به حقیقت نائل شوند و در کنار آن نیز احزاب بیکار نمیمانند، از هیچ تلاشی دریغ نمیکنند و از راههایی که در چنین مواقعی استفاده میشود سیاست با ما یا ضد ما است؛تقریبا در هر جا به هنگام رو به رو شدن با مشکلات فنی-شخصی به جای تفکر و اندیشیدن تنها موضع گرفته و میگویند با ما یا ضد ما و این نوع از انتخاب جانشین فعالیت ذهن میشود. این در واقع جذامی فکری است که ریشه در سیاست دارد و درمان آن بدون برچیدن همه احزاب میسر نخواهد بود.
سیمون وی هرگز به دنبال دفاع از موجودیت نهاد نبود؛ احزاب ابزاری برای کارکردهای دموکراتیک هستند و خود دموکراسی نیز به عنوان قدرت اکثریت چیزی فراتر از ابزاری برای دولت عادل نیست لذا دلیلی وجود ندارد که با آن مثل یک پدیده مطلق برخورد شود، در غیر این صورت به بت تبدیل خواهد شد.
در کنار آن مشروعیت دموکراسی بنابه فرض گرفتن تصمیمهای منصفانه از طرف اکثریت است اما سیمون وی معتقد بود که اگر اکثریت با شور جمعی هدایت شود نمیتواند عادلانه تصمیم بگیرد؛ به بیان دیگر اگر که شور جمعی عامل هدایت رایها باشد حزب ماشینی است که شور جمعی تولید میکند زیرا این شور امکان درک و دیدن منافع عمومی را غیر ممکن میکند و فقط در شرایطی دیده میشوند که در قالب اولویت شخصی و هوس فردی توجیه شده باشد.
احزاب به دلیل نابخردی که از قبل به آنان صدمه زده است به طور حتم انتقاد پذیر نیستند و فقط به بالا رفتن و قدرتگیری فکر میکنند چون نمیتوانند هدف دیگری داشته باشند لذا آگاهانه در پی سرکوب جزییترین نشانههای اندیشه فردی در بین اعضای خویش خواهند بود تا آنان را در طرحهای خود جهت نیل به اهداف حزبی شریک کنند.
سیمون وی در بخش منتشر نشدهای از نوشته «وظایف نمایندگان مردم» میگوید که نمایندگان مردم نباید گروهی تشکیل بدهند که به دور اصول اعتقادی متحد شده باشند بلکه در همه اوقات فقط اراده عمومی را باید اعمال کنند بیآنکه اندیشهشان را به شکل اصول و آموزههای اعتقادی تئوریزه کنند و به جز موارد ضروری حق جمع شدن را نداشته باشند.
در این راستا پروفسور آلن نتیجهگیری هوشمندانهای دارد و میگوید: حزب کمونیست تباهی و حماقت احزاب را به اوج خود رساند، حزب کمونیست فکر نمیکند و هیچ بحثی را نمیپذیرد البته که این ویژگی در احزاب کمونیست وجود دارد و اگر همه احزاب این گونه بودند شاید سالها پیش همه احزاب بر چیده میشدند. برای سیمون وی حد وسط یا فرصت و زمینی برای بازی بین شهروند مطیع و آنتیگونه وجود ندارد؛ یا تسلیم که زشت نیست و یا شورش با هزینه خود.
انسان سرپیچیاش از حزب را نباید به عنوان تحلیل نهادی ببیند بلکه باید به شکل بزرگداشت آزادی وجدان و اندیشه آن را بنگرد. قضاوت خشنی که او نسبت به احزاب بیان می کند در امتداد اندیشهّ اوست؛ هیچ چیز برساختهایی مثل نهاد، سرزمین پدری، اصول، عقاید یا نظریه نباید مقدس شود و هر چیزی با اعتنا به بلندای رفیع وجدان و آگاهی باید بتواند در هر لحظه زیر سوال و چالش برود.
سیمون وی به طور رسمی و حرفهای وارد هیچ حزبی نشد اما فردی چپگرا بود و این عمل خود را این گونه توجیه میکرد که به محض ورود از حقیقت و عدالت دور میشده و در بین حزب و مردم قرار میگرفت که باید یکی را انتخاب میکرد و در آن صورت دیگری را از دست میداد.
شاید نظریات وی رادیکال و آرمانگرایانه به نظر برسند اما این حقیقت وجود دارد که احزاب از یک وسیله به هدف بدل شده و به دنبال آن دموکراسی نیز چنین سرنوشتی پیدا کرده است بنابراین دو راه وجود دارد؛ یکی اینکه تغییری رادیکال در سرتاسر احزاب رخ دهد که غیر ممکن به نظر میرسد و دیگری اینکه همه احزاب برچیده شوند که محتملتر از آن نیست.
بیشتر بخوانید:
1. عصر روشنگری، راهگشای انقلابهای قرن 18
2. رادیکال، روشی برای رهایی از باتلاق برچسبخوردگان
منبع
https://plato.stanford.edu/entries/simone-weil/
دیدگاه خود را بنویسید