نازنین حسنپور
(کارشناسی ارشد جامعهشناسی)
جنگ همواره یکی از پدیدههای بنیادی تاریخ بشر بوده است که ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جوامع را دگرگون ساخته است. بسیاری از تحلیلها، جنگ را صرفاً در قالب منازعات نظامی یا سیاسی بررسی میکنند؛ اما جامعهشناسی با فراهم کردن نگاهی ساختاری و کلان، امکان تحلیل عمیقتر تأثیرات اقتصادی و اجتماعی جنگ را فراهم میسازد. این مقاله با بهرهگیری از نظریههای کلاسیک و انتقادی در جامعهشناسی و اقتصاد سیاسی، به بررسی تأثیرات اقتصادی جنگ بر جامعه میپردازد: از بازتولید نابرابری طبقاتی تا نقش دولت در تمرکز منابع، و از اقتصاد غیررسمی تا پیامدهای بازسازی نولیبرال.
تعریف، انواع و انگیزههای جنگ
نظریهپردازان اجتماعی و اقتصادی، جنگ را پدیدهای چندلایه میدانند. ماکس وبر (1919/1978) جنگ را شکلی از کنش سیاسی برای تثبیت یا گسترش سلطه میداند. کارل مارکس (1867/1976) آن را ابزاری در دست طبقات حاکم برای حفظ منافع اقتصادی میبیند، در حالی که امیل دورکیم (1893/2014) جنگ را رخدادی میداند که میتواند نظم اجتماعی را متزلزل کند یا همبستگی جدیدی بیافریند.
انواع جنگ شامل جنگهای بینالمللی، داخلی، ایدئولوژیک، قومی و اقتصادی است. انگیزهها نیز متنوعاند: دسترسی به منابع طبیعی، رقابت ژئوپولیتیکی، تعارضات قومی و مذهبی یا دفاع از ساختارهای قدرت. پژوهشگرانی چون چارلز تیلی (1992) و دیوید کین (1998، 2005) تأکید دارند که جنگ علاوه بر پیامد سیاسی، بستری برای بازتولید مناسبات اقتصادی نیز محسوب میشود.
1- بازتولید سرمایه و نابرابری: دیدگاه مارکسیستی
از منظر مارکس، جنگ صرفاً یک واقعه سیاسی نیست، بلکه ابزار اقتصادی مهمی برای بازتولید سلطه طبقاتی است. سرمایهداری به انباشت بیوقفه نیاز دارد و جنگ از طریق قراردادهای نظامی، بازسازی پس از جنگ و گسترش نفوذ استعماری، به سود طبقات مسلط میانجامد. نمونههای بارز آن را میتوان در جنگهای جهانی اول و دوم مشاهده کرد.
جنگ همچنین نرخ استثمار نیروی کار را افزایش میدهد. بسیج عمومی قدرت چانهزنی کارگران را تضعیف میکند و دولتها با استناد به شرایط اضطراری، قوانین ضدکارگری را اجرایی میسازند. در چنین شرایطی، سرمایهداران ضمن کاهش هزینهها، سودهای کلانی به دست میآورند.
2- تمرکز قدرت نهادی: تحلیل وبر
وبر جنگ را زمینهای برای گسترش اقتدار دیوانسالارانه دولت میداند. در دوران جنگ، دولتها با افزایش مالیاتها، کنترل صنایع خصوصی و تمرکز منابع، نظم اقتصادی جدیدی خلق میکنند. این عقلانیسازی افراطی در کوتاهمدت ممکن است کارآمد باشد، اما در بلندمدت خطر زوال مشروعیت و ظهور اقتدارگرایی بوروکراتیک را به همراه دارد. نمونههایی چون دولتهای فاشیستی آلمان و ایتالیا و همچنین مداخله دولت ایالات متحده در اقتصاد طی جنگ جهانی دوم نشان میدهد که دولتها پس از جنگ نیز تمایل به حفظ قدرت متمرکز خود دارند.
3- همبستگی اجتماعی یا فروپاشی آن؟ دورکیم و پساجنگ
دورکیم با تمایز میان همبستگی مکانیکی و ارگانیک، تأثیرات جنگ بر انسجام اجتماعی را توضیح میدهد. در آغاز، جنگ میتواند حس وحدت و هویت جمعی ایجاد کند؛ اما با طولانی شدن آن، پیامدهای اقتصادی و اجتماعی منجر به آنومی میشود: بیکاری گسترده، مهاجرتهای اجباری و فروپاشی نهادهایی همچون خانواده.
دورکیم تأکید دارد که بازسازی انسجام اجتماعی در دوران پساجنگ نیازمند بازآفرینی نهادهای اقتصادی و فرهنگی است. در غیر این صورت، جامعه وارد چرخهای از بحرانهای مداوم خواهد شد.
4- خشونت، دولتسازی و اقتصاد: چارلز تیلی
تیلی (1992) جمله مشهور خود را بیان میکند: «دولتهایی که جنگ میسازند، جنگ نیز دولت میسازد.» به باور او، جنگ ابزاری است برای تمرکز منابع، توسعه نظام مالیاتی و تقویت نهادهای بقا. با این حال، این فرآیند غالباً به تمرکز قدرت و تضعیف دموکراسی منجر میشود.
در مناطقی که تحت کنترل گروههای شورشی یا شبهنظامی هستند، اقتصاد غیررسمی و خشونتمحور پدیدار میشود. استخراج غیرقانونی منابع، فساد و تجارت سیاه در چنین فضاهایی جایگزین اقتصاد رسمی میشود و تداوم خشونت را تضمین میکند.
5- بازسازی نولیبرالی: نقد استیگلیتز
جوزف استیگلیتز (2008) سیاستهای بازسازی پس از جنگ در عراق و سایر کشورها را نقد کرده و هشدار میدهد که اتکا به خصوصیسازی سریع و سیاستهای بازار آزاد، در شرایط ضعف نهادی، نهتنها بهبود نمیآفریند بلکه بحرانهای تازهای ایجاد میکند. کاهش بودجه عمومی، واگذاری زیرساختها به شرکتهای چندملیتی و حذف یارانهها، فقر و نابرابری را تشدید خواهد کرد. او بر ضرورت الگوهای بازسازی تدریجی، مشارکتی و متناسب با نیازهای بومی تأکید دارد.
6- اقتصاد جنگ و جنسیت: رویکرد فمینیستی
پژوهشگران فمینیست مانند سینتیا انلو (2000) بر این باورند که زنان صرفاً قربانی جنگ نیستند، بلکه ستون اصلی بازسازی اجتماعیاند. در دوران جنگ، زنان وارد بازار کار میشوند، خانوادهها را حفظ میکنند و نقشهای جدیدی میپذیرند. اما در بازسازی پساجنگ، اغلب مشارکت آنها نادیده گرفته میشود و دوباره به حاشیه رانده میشوند. نقد فمینیستی تأکید دارد که بازسازی اقتصادی باید با مشارکت واقعی زنان و در نظر گرفتن نیازهای جنسیتی انجام شود؛ وگرنه چرخهای تازه از نابرابری جنسیتی شکل خواهد گرفت.
7- اقتصاد غیررسمی و بازار سیاه
اختلال در اقتصاد رسمی در زمان جنگ به پیدایش اقتصاد غیررسمی و بازار سیاه منجر میشود. کمبود کالا، فساد و کنترلهای سخت دولتی، زمینهساز رشد این بازارها میشود. شبکههای محلی، گروههای شبهنظامی و حتی عوامل دولتی در سازماندهی بازار سیاه نقشآفرینی میکنند.
کین (1998، 2005) نشان داده است که در کشورهایی چون سیرالئون، افغانستان و یوگسلاوی سابق، بازارهای غیررسمی به تدریج جایگزین اقتصاد رسمی شدند و دسترسی به کالاها به ابزاری برای اعمال قدرت بدل گردید. هرچند این بازارها نیازهای فوری را پاسخ میدهند، اما در بلندمدت شفافیت را کاهش داده و فساد و بحران بازسازی را تشدید میکنند.
جنگ نه تنها ویرانگر، بلکه بازآفریننده ساختارهاست. میتواند نهادها را تقویت یا تضعیف کند، انسجام اجتماعی بیافریند یا نابرابریها را تشدید نماید. پیامدهای اقتصادی جنگ در خلاء شکل نمیگیرند، بلکه در بستر ساختارهای قدرت و تضادهای اجتماعی معنا پیدا میکنند.
برای طراحی بازسازی پس از جنگ، سیاستگذاران و نهادهای مدنی باید عدالت اجتماعی، شفافیت و مشارکت واقعی را در اولویت قرار دهند. در غیر این صورت، جنگ صرفاً به آغازگر چرخهای تازه از نابرابری و خشونت بدل خواهد شد.
بیشتر بخوانید:
1. مفهوم حکشدگی در جامعهشناسی اقتصادی: نگاهی به نظریه مارک گرانووتر
منابع
- کرامر، سی. (2006). جنگ داخلی چیز احمقانهای نیست: تبیین خشونت در کشورهای در حال توسعه. لندن: هرست.
- دورکیم، اِ. (1893/2014). تقسیم کار اجتماعی. نیویورک: فری پرس.
- انلو، س. (2000). مانورها: سیاست بینالمللی نظامیسازی زندگی زنان. برکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا.
- کین، د. (1998). کارکردهای اقتصادی خشونت در جنگهای داخلی. لندن: مؤسسه مطالعات استراتژیک.
- کین، د. (2005). تعارض و تبانی در سیرالئون. آکسفورد: جیمز کِری.
- مارکس، ک. (1867/1976). سرمایه: نقد اقتصاد سیاسی (جلد ۱). لندن: پنگوئن.
- استیگلیتز، ج.، & بیلمز، ل. (2008). جنگ سه تریلیون دلاری: هزینه واقعی جنگ عراق. نیویورک: نورتون.
- تیلی، چ. (1992). اجبار، سرمایه و دولتهای اروپایی 1992–990 میلادی. آکسفورد: بلکول.
- وبر، م. (1919/1978). اقتصاد و جامعه. برکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا.
دیدگاه خود را بنویسید