بهقلم دکتر یونس نوربخش
هارتموت روزا (Hartmut Rosa) ۱۹۶۵ استاد جامعهشناسی عمومی و نظری در دانشگاه فردریش شیلر در شهر ینا در آلمان است. تحقیقات روزا بر حوزههای تشخیص جامعهشناختی زمان و تحلیل مدرنیته، مبانی هنجاری و تجربی نقد اجتماعی، نظریههای موضوعی و هویتی، جامعهشناسی زمان و نظریهی شتاب و همچنین آنچه او «جامعهشناسی جهان» میخواند متمرکز است. انرژی اجتماعی (Social Energy) یکی از پرسروصداترین نظریههای اوست.
آیا ما دچار فرسودگی جمعی هستیم؟
آیا جوامع نیاز بهنوعی انرژی و باتری اجتماعی برای فعالیت دارند؟ وقتی افراد دور هم جمع میشوند، انرژی ایجاد میشود. این انرژی به معنای فیزیکی نیست، بلکه انرژی اجتماعی است. این فقط از طریق تعامل در یک گروه میتواند توسعه یابد. بهعنوانمثال، هنگامی که دوستان بحثی پرجنبوجوش دارند، جشن عروسی یا عزاداری در یک مراسم تدفین برگزار میشود. این انرژی از تعاملات ناشی میشود که به نوبه خود یکدیگر را تقویت میکنند. این اصطلاح توسط جامعهشناس هارتموت روزا در طول بحران کرونا ابداع شد. مشاهدات وی نشان میداد که بسیاری از مردم این احساس را دارند که به دلیل انزوا انرژی خود را ازدستدادهاند. در این مورد او یکبار دیگر تأیید این فرض را دید که منبعی که انرژی جنبشی مدرنیته را تولید میکند در افراد نهفته نیست، بلکه باید در تعاملات اجتماعی یافت شود.
ما به رقابت کمتر و همکاری بیشتر نیاز داریم. نوآوری در مبادله با افراد دیگر به وجود میآید. تنها در این صورت است که مناطق به نیروگاههای انرژی اجتماعی تبدیل میشوند که مانند آهنربایی روی افراد دیگر عمل میکنند. هارتموت روزا جامعهشناس مشاهده کرده است که جامعه پس از ماهها بحران کرونا خسته به نظر میرسد. یافتهی اولیهی او این بود که ممکن است انرژی اجتماعی ما تمام شود.
«در طول این ماههای کرونا، متوجه شدم که حداقل در جامعهشناسی یک ایدهی روشن از انرژی اجتماعی وجود ندارد و الان دارم به آن فکر میکنم و بسیاری از مردم در حال حاضر گزارش میدهند که انرژی ندارند. آنها احساس میکنند که نوعی کپک فهم آنها را میپوشاند؛ به شکلی مبهم خسته و تنبل هستند. آنها این تصور را دارند که دیگر نمیتوانند آنچه را که واقعاً باید به دست آورند یا آنچه را که دوست دارند انجام دهند، به دست آورند. حالا از خودم میپرسم: این چه نوع انرژی است؟ روانشناس ممکن است بگوید این انرژی شبیه به ایدهی زیگموند فروید از میل جنسی است. اما آنچه من مشاهده میکنم صرفاً یک چیز فردی یا فقط یک موضوع تجربهی شخصی نیست. اما بدون شک اجتماعی است؛ این کپک کل جامعه را دربرگرفته است و ازآنجاکه دچار فقدان اصطلاحات، مفاهیم و تئوریهای روشن هستیم و در عوض فقط به سؤالات باز نگاه میکنیم، شروع به فکرکردن در مورد آن کردم».
او دورهی کرونا را اینگونه توصیف میکند: انرژی جنبشی جامعه، به طور قابلتوجهی کاهشیافته است، و مشخصات حرکتی زمین به طور چشمگیری کاهشیافته است: تا 95 درصد از پروازها لغو شده است. کاهش قابلتوجهی در دسترسی جهان وجود داشته است - در حالی که این میزان در 200 سال گذشته همچنان افزایش یافته است: ما بیشتر و بیشتر سفر میکنیم، مردم روزبهروز تحرک بیشتری پیدا میکنند. قرنطینه نشان داد که جامعهی بسیار متحرک ما پر از انرژی است: ما مصرف زیادی از سوختهای فسیلی و انتشار CO2 مربوطه داشتیم که منجر به آلودگی محیطزیست و بحران آب و هوا شد - اما در عین حال زندگی شدیدتری نیز داشتیم. تریستان گارسیا فیلسوف فرانسوی این شدت را مفهوم کلیدی مدرنیته میداند. با این مشکل که شدت باید بیشتر و بیشتر شود.
او تبیین میکند که چگونه در بحرانها میتواند شجاعت اخلاقی کاهش یابد یا همبستگی جدید اجتماعی شکل بگیرد: «اساساً اینطور است که در جامعهی ما برای همه چیز متخصص وجود دارد. اما در مواقع بحران، زمانی که این روالها ناگهان دیگر جواب نمیدهند، دیدگاه جدیدی از همبستگی ظاهر میشود: ناگهان همسایهها فراخوانده میشوند زیرا دیگر نمیتوانید این یا آن را در سوپرمارکت ببینید و مردم همچنین زمانی که موفق به حل یک مشکل میشوند، آن را بسیار مثبت تجربه میکنند. درعینحال، کرونا بیاعتمادی دیگران را نیز افزایش داده است که تقریباً از نظر فیزیکی قابلتوجه است: دیگری میتواند یک خطر بالقوه کشنده باشد، به همین دلیل است که مردم فاصلهی خود را حفظ میکنند. هنوز نمیتوان گفت که در نهایت کدام یک از این دو گرایش قویتر میشود. اما ازدستدادن انرژی اجتماعی که موردبحث قرار گرفت قطعاً به این الزام برای «فاصلهگذاری اجتماعی» مربوط میشود و این نیز شجاعت اخلاقی را تضعیف میکند».
برای آگاهی بیشتر:
در حال حاضر رویکردهایی در تحقیقات برای اندیشیدن به انرژی اجتماعی وجود دارد: برای مثال، راندال کالینز، جامعهشناس آمریکایی، در کار خود ایدهی انرژی عاطفی را ارائه میدهد که بین افراد در موقعیتهای اجتماعی و سپس در درون موقعیتهای اجتماعی ایجاد میشود و درعینحال بین افراد گروههای اجتماعی متفاوت توزیع میشوند. به طور مشابه، استفان گرینبلات، محقق ادبی، مفهومی از انرژی اجتماعی در گردش را پیشنهاد کرده است، مانند آنچه در آثار شکسپیر دیده میشود. یا فیلسوف فرانسوی تریستان گارسیا از این واقعیت صحبت میکند که در جوامع مدرن زندگی فشرده معیار است. شدت و فشردگی مفهوم کلیدی مدرنیته است؛ بدون شک با گردش انرژی ارتباط دارد. لوی استراوس قومشناس فرانسوی از جوامع سردوگرم صحبت کرد که انرژیهای دگرگونی بسیار متفاوتی را توسعه میدهند. سپس استعارههای رایجی در زندگی روزمره وجود دارد که متوجه میشوم: مردم در مورد انرژی انقلابی، از پویایی سیاسی و همچنین در مورد این واقعیت صحبت میکنند و برخی از مردم در حال انفجار هستند و برخی دیگر انرژی خود را تمام میکنند.
او معتقد است برای من مهم است که این سرنخها را در یک مفهوم جامعهشناختی قابلدوام با هم ترکیب کنم. در حقیقت، در جوامع پریشان امروزی، انرژی اجتماعی با فعالیت مداوم ارتباط دارد، اما این نباید شما را فریب دهد، زیرا حتی فعالیتهای منفعلانهتری مانند مدیتیشن یا گوشدادن نیاز به انرژی دارند. الگوی جوامع غربی با سوخت فسیلی که در آن انرژی مردان سفیدپوست سرعت را برای سه قرن تعیین کرده است، بدون شک قوی است و کرونا سؤال جدیدی را مطرح میکند: اینهمه انرژی اجتماعی واقعاً از کجا میآید؟ شاید تصادفی نباشد که تاریخدان آفریقایی، آشیل امببه، امروزه در حال تأمل در مورد چگونگی بیان متفاوت ایدههای انرژی حیات در فرهنگهای آفریقایی است.
هارتموت روزا، جامعهشناس که اصطلاح انرژی اجتماعی را در طول بحران کرونا ابداع کرد، میگوید: «اگر مشاهدات من درست باشد که اکنون بسیاری این احساس را دارند که انرژی خود را به دلیل تمایل به انزوا ازدستدادهاند، پس این تنها این فرض را تأیید میکند که منبعی که انرژی جنبشی مدرنیته را تولید میکند در افراد نهفته نیست، بلکه باید در تعاملات اجتماعی یافت شود».
بنابراین، باانرژی اجتماعی نمیتوانید یک لامپ را روشن کنید یا یک موتور را روشن کنید، اما باعث ایجاد سرزندگی و احساسات میشوید. بااینحال، انرژی اجتماعی فقط گیلاس روی کیک نیست (جنبه تزیینی ندارد). بلکه باعث افزایش توان اقتصادی یک منطقه میشود. ارتباط چهرهبهچهره یک عامل کلیدی در موفقیت یک شهر محسوب میشود. تراکم بالای جمعیت فرصتهایی را برای چنین برخوردهای شخصی ایجاد میکند و در نهایت یک فضای نوآورانه ایجاد میکند. هرچه افراد نزدیکتر با هم زندگی کنند، شانس مواجهه با چیزهای جدید بیشتر میشود: افراد، ایدهها، پروژهها یا محصولات - دلیل مهمی برای جذب بسیاری از جوانان در شهرهای بزرگ است و این در نهایت بر رفاه تأثیر میگذارد.
بااینحال، یک منطقه پر جنبوجوش اجتماعی یکشبه به وجود نمیآید. زیرا ساختن یک ایستگاه اتوبوس جدید بسیار سادهتر از وادارکردن ساکنان برای شروع گفتوگو در همان ایستگاه اتوبوس است. این امر نهتنها به زیرساختها، بلکه به ساختارهای درونی نیز نیاز دارد که فضاهای باز و مناطق آزمایشی را برای افراد، شرکتها و مؤسسات ارائه میدهد. مطالعه روی رفتار مهاجرت در مناطق مختلف اتحادیه اروپا نیز به این نتیجه میرسد که تأثیرات شبکهی اجتماعی و ویژگیهای مرتبط با سرمایهی انسانی بهجای عوامل مالی است که بر انتخاب محل اقامت تأثیر میگذارد. بهعنوانمثال، این به آن معناست که حضور افرادی با ویژگیهای مشابه یا دردسترسبودن یک سیستم آموزشی خوب از عناصر حیاتی مهاجرت هستند؛ بنابراین ما کورکورانه پول را دنبال نمیکنیم، بلکه فرصتهایی را که از آن به وجود میآیند، دنبال میکنیم. این نتایج بهویژه برای مناطقی که در حال حاضر سطح بالایی از رونق را دارند اعمال میشود. معیارهایی که تصمیم میگیرند کجا زندگی کنیم، سلسلهمراتبی مشابه آنچه در سلسلهمراتب نیازهای مزلو دیده میشود، نشان میدهند اول، نیازهای اساسی باید برآورده شوند، یعنی عوامل مکان سخت مانند کار، مسکن، تحصیل، امنیت. سپس عوامل مکانی نرم؛ مانند فرهنگ، دوستی، زیبایی. هرچه بیشتر تحت پوشش قرار گیرند، نیازهای اجتماعی مهمتر میشوند.
البته اگر قرار است موقعیت خوب اقتصادی یک منطقه امن بماند، نباید از عوامل سخت مکانیابی غافل شد. زیرا این عوامل سخت یک پیشنیاز اساسی برای رفاه پایدار است. اما آنها باید با یک جزء مهم دیگر - انرژی اجتماعی - تکمیل شوند. این انرژی اجتماعی کلید مناطق جذاب آینده است. کیفیت بالای زندگی ارتباط زیادی با ارتباطات اجتماعی دارد. وقتی افراد دور هم جمع میشوند، انرژی ایجاد میشود. لحظاتی در طول تظاهرات یا پس از بازیهای فوتبال وجود دارد که باانرژی زیادی مشخص میشود - اصطکاک باعث ایجاد گرما میشود. اصطلاح «باتری اجتماعی» به طور فزایندهای برای توصیف ظرفیت یک فرد برای تماسهای اجتماعی استفاده میشود.
برای آگاهی بیشتر:
باتری اجتماعی چیست؟
اصطلاح «باتری اجتماعی» استعارهای است که بعضی از آن استفاده میکنند و برای توصیف این واقعیت در نظر گرفته شده است که تماسهای اجتماعی میتوانند انرژی را از فرد سلب کنند. زیرا همه ظرفیت محدودی برای گذراندن وقت با مردم و تعامل با آنها دارند. وقتی این باتری خالی است، افراد احساس خستگی و ناراحتی میکنند. سپس میتواند مفید باشد که خود را از تعاملات اجتماعی حذف کنید و ابتدا باتری را دوباره شارژ کنید. اینکه باتری شما چقدر سریع خالی میشود به چیزهای مختلفی بستگی دارد. بهعنوانمثال، درونگرا یا برونگرا بودن شما میتواند بر ظرفیتهای اجتماعی شما تأثیر بگذارد. بااینحال، عوامل دیگری نیز نقش دارند.
او در کتاب طنین این بحث را به نوع دیگری ادامه میدهد. او معتقد است که کیفیت زندگی را میتوان با نحوهی ارتباط ما با جهان سنجید. این یک سؤال رابطه است: چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم؟ اما همچنین: چگونه با خودمان ارتباط برقرار کنیم؟ و چه نوع رابطهای با دنیا و چیزهای موجود در آن داریم؟ بنابراین اشکال بسیار متفاوتی از ارتباط وجود دارد.
زمانی که شما تمام انرژی خود را برای برنامهریزی یا آمادهسازی یا به قول من برای انباشت منابع صرف میکنید، یعنی زمانی که ما هر کاری را در زندگی یا هنر خود انجام میدهیم تا بهترین تجهیزات ممکن را داشته باشیم، به نظرم کار میکند. ما در واقع انرژی خلاق، انرژی زندگی را از دست دادهایم. اینجاست که طنین و رزونانس میتواند برای تجدید انرژی کمک کند. من بر این باورم که هنر همیشه با لحظهای همراه است - اتفاقاً هنری مانند زندگی - با لحظهای از در دسترس نبودن که از تعامل، از برقراری ارتباط زنده با چیزی انرژی میگیرد و شما نمیتوانید همه چیز را تحت کنترل بگیرید. من معتقدم تلاش برای در دسترس قراردادن همه چیز، کنترلشده و قابلکنترل چیزی است که از توسعهی انرژیها جلوگیری میکند. انرژی چیزی نیست که فقط من دارم یا ما داریم، بلکه چیزی است که در تعامل با دیگران یا چیز دیگری نیز به وجود میآید و این نیز به معنای دستکشیدن از تلاش برای در دسترس قراردادن همه چیز، قابلکنترل و مدیریت است.
من فکر میکنم این ارتعاشات یا طنینها زمانی به وجود میآیند که ناگهان با شخص دیگری روبهرو میشویم که با ما صحبت میکند و شاید حتی با ما تماس میگیرد و دریافت آن تماس از چیزی میتواند در سطوح مختلف اتفاق بیفتد؛ بنابراین، در مورد یک هنرمند، طبیعتاً اغلب شکلی است که بهنوعی به نظر میرسد که از بوم و رنگها عبور میکند، جایی که فرد خلاق ممکن است هنوز دقیقاً نداند که در مورد چهچیزی بحث میشود، اما خود نیز بهنوعی احساس میکند که توسط یک چیز کشیده شده است، یا احساس میکند توسط یک چیز فراخوانی میشود و این همیشه با یکبار مشخص و در واقع با یکبار انرژی همراه است و این همان طنین یا رزونانس است که در روابط اختیاری و با رغبت شکل میگیرد و در برابر سرعت و شتاب زمان ایستادگی میکند و میتواند تا حد زیادی از استرس و ازخودبیگانگی در جهان جدید جلوگیری کند. همانطور که رزا نشان میدهد، همهی بحرانهای بزرگ جامعهی مدرن - بحران محیطی، بحران دموکراسی، بحران روانی - را میتوان بر حسب طنین و رابطهی شکستهشدهی ما با جهان اطرافمان درک و تحلیل کرد.
بلومنبرگ زمانی گفت که فرهنگ با انحرافات ایجاد میشود که بهسادگی به معنای عدم تحقق هدفمند برنامههای ازپیشتعیینشده است. من معتقدم که در عمل چنین است که این پیشرفتهای ساختاری ضروری - یعنی باید از نظر اقتصادی رشد کنیم، باید تسریع کنیم، باید نوآور باشیم - این افزایش از آسمان نمیافتد، نهادها خودشان نمیتوانند آن را فراهم کنند. آنها همچنین به چیزی مانند انرژی میل، اشتیاق و اشتیاق برای چیزها نیاز دارند و این به نوبه خود چیزی است که باید بهصورت فرهنگی تولید شود و البته تا حدی بهصورت فرهنگی هم تولید میشود. اما نوعی حجاب خاکستری نیز وجود دارد که جهان را در ادراک میپوشاند - اینکه مردم بهنوعی این احساس را دارند که کمتر و کمتر چیزی آنها را لمس میکند، و شاید آنها به ضربات شدیدتر و شدیدتر، فیلمهای افراطیتر، با ماجراهای بیشتر نیاز داشته باشند. وضعیتی از جهان است که در آن ممکن است منابع زیادی داشته باشیم - دوستان زیاد، پول زیاد، یک شغل عالی - اما دیگر تحتتأثیر چیزی قرار نگیریم یا تحتتأثیر قرار نگیریم.
دیگر چیزی احساس نمیکنیم یا این باور را نداریم که به این معنا که میتوانیم به دنیا برسیم، به افراد دیگر برسیم، اتفاقات را بسازیم یا مؤثر باشیم. این خطر بزرگ وجود دارد که ما انرژیهای فرهنگی خود را از دست بدهیم و سپس انرژیهای زندگی خود را نیز از دست بدهیم. به گفتهی هارتموت روزا، «منطق بهبود» ذاتی سرمایهداری مدرن است. شعار این است: همیشه بیشتر، همیشه بهتر، همیشه سریعتر. اقتصاد از این اصل پیروی میکند که همهی نظامهای اقتصادی و اجتماعی تنها در صورتی میتوانند حفظ شوند که رشد ثابت و «ثبات پویا» وجود داشته باشد. فشار رقابتی، نیاز به تسریع و افزایش کارایی افراد را در یک موقعیت استرسزای دائمی قرار میدهد. شیوع روزافزون سندرمهای افسردگی و فرسودگی شغلی سیگنالهای واضحی از این تقاضای بیش از حد است. هارتموت روزا از «ضرورتهای سیستمی بهبود» سرمایهداری مدرن صحبت میکند که در دهههای گذشته به طور قابلتوجهی توسط جهانیشدن و نئولیبرالیسم تسریع شده است.
برای آگاهی بیشتر:
هارتموت روزا در تحقیقات خود به دنبال راهحلی برای این بدبختی بود. بسیاری از مردم آرزوی یک زندگی خوب و راهی برای رهایی از رنج ناشی از شتاب مداوم دارند. روزا متوجه شد که حوزهها و حالاتی از زندگی وجود دارد که در آن افراد احساس متفاوتی میکنند و از فشار زمان، رنج و فشار برای اجرا رها شدهاند. او این پدیده را «رزونانس» مینامد. منظور او شکل خاصی از ارجاع به جهان است. این شکلی از ارتباط است که ما را از درون تحتتأثیر قرار میدهد و در آن ما خودکارآمدی را تجربه میکنیم. در تحقیقات روانشناسی، خودکارآمدی پدیدهی مهمی برای نگرش خوب به زندگی، افزایش عزتنفس و احساس تسلط بر زندگی است. این حالات درونی در نهایت منجر به رضایت یا احساس خوشبختی میشود. هارتموت روزا از «روابط رزونانس» صحبت میکند، زیرا طنین یک مالکیت نیست، بلکه یک رابطه با افراد دیگر است. تجربهی طبیعت، موسیقی، فرهنگ، هنر و مذهب نیز میتواند یک رابطهی طنین درونی را منتقل کند. کاری که در یک فضای بینفردی خوب بهعنوان عملی معنادار تجربه میشود، میتواند سطح بالایی از طنین را ایجاد کند، اما کاری کسلکننده یا پر استرس تحتفشار زمان نیست که در آن افراد احساس عجله و زحمت میکنند و فقط واکنش نشان میدهند یا عمل میکنند.
دیدگاه خود را بنویسید