دانیار قربانی نودشه

در این نوشتار نوع مواجهه و چشم‌انداز خود را خواهم نوشت و سعی خواهم کرد در مقابل چشم‌اندازی قرار بگیرم که همه چیز را دم‌دستی، بدیهی، بدون تاریخ‌مندی و فرایندهای تولد و شدن و همچنین برون افتاده از فضا - زمان مشخص در نظر می‌­گیرد، بنویسم. به عبارت دیگری (بدیهی فرض‌کردن ابژه‌ی علم موردمطالعه همچون چیزی آنجا افتاده که منتظر است تا با شناخت علمی کشف‌اش کنیم، آغازگاه فهم پوزیتیویستی است، این طرح‌واره‌ی شناختی، از یک­سو درگیر در چیز مشاهده‌­شدنی است و از دیگر سو، آن چیز را جدا از فرایندهای شناخت‌اش، واجد اصالتی در خود می‌­فهمد. این نوع نگاه نه به فرایندهای مشاهده و ممکن شدن‌اش فکر می‌­کند و نه نسبت‌­های تاریخ­مندِ اجزا با یکدیگر) [1]

برای آگاهی بیشتر:

تحلیلی بر فیلم کَفَر­ناحوم (Capernaum)

فیلم آزمایش زندان استنفورد، ساخته شده‌ی سال 2015  آمریکا با کارگردانی  کایل پاتریک آلوارز ( Kyle Patrick Alvarez)؛ در واقع آزمایش مشهور فیلیپ جورج زیمباردو (Philip George Zimbardo)  روان‌شناس اجتماعی آمریکایی است. آزمایشی که در کتاب روان‌شناسی اجتماعی آمده و برای دانشجویان جامعه‌شناسی مقطع کارشناسی آشنا است. فیلم با این لحظه آغاز می‌­شود: دانشگاه استنفورد فراخوان داده است که به دانشجوهای مرد برای مطالعه‌ی روان‌شناختی زندگی زندان نیاز داریم با روزی 15 دلار یا همان اسم رایج آن آزمایش تأثیر محیط بر فرد. 24 نفر از دانشجویان دانشگاه استنفورد داوطلب می‌­شوند و از آنها مصاحبه گرفته می‌­شود برای سالم بودن­ وضعیت روانی آنها و اینکه آیا سابقه‌ی مصرف مواد، داورهای غیر قانونی و یا گرایش و سابقه‌ی آنها به خودکشی و مسائلی ازاین قبیل. 



هر یک از دانشجوها، توسط پلیس ایالتی بازداشت می‌­شوند. در فرایند مصاحبه از آنها می‌­پرسند می‌­خواهید زندانبان باشید یا زندانی، بیشتر آنان «زندانی» را انتخاب می‌­کنند. اعضاء تیم تحقیقاتی با سرپرستی و رئیس زندان شدن زیمباردو، با قید قرعه تعدادی را در نقش زندانبان و تعدادی دیگر را در نقش زندانی تعین می­‌کنند. 

تحقیق و به‌اصطلاح آزمایش (شما بخوانید افراد سادو - مازوخیست که در ادامه چرایی این مفهوم را توضیح خواهم داد) قرار است به مدت دو هفته به طول بینجامد؛ اما به دلیل نتایج وحشتناک فقط 6 روز انجام شد. غالب تحلیل‌­ها و متن­‌هایی که در مورد فیلم نوشته شده بودند آن را به سطح «تأثیر موقعیت بر فرد و رفتارهایش» و «فردیت‌زدایی» فروکاسته بوند. اگرچه مخالف آن مفاهیم و سطوح نیستم؛ اما نباید فقط در آن سطوح باقی ماند و سعی خواهم کرد مواجهه خودم را بنویسم. می‌­شود سلسله علت‌ها و به‌اصطلاح اسم آسیب‌ها را فهرست‌بندی کرد و آنها را نوشت که کاری پوزیتیویستی است. 

برای آگاهی بیشتر:

سیر زندگی و اندیشه‌ی میشل فوکو

انسان موجودی تک ساحتی نیست که بگوییم رفتارهایش متأثر از محیط است؛ بله قطعاً متأثر از محیط و متن است، حتی می­‌توان گفت که خود محیط و متن است. باید نسبت‌­ها، نیروها و شکل روابط و عناصری که با هم برخورد می‌کنند و در لحظه‌ای، در فضا - زمانی نیرویی را خلق و تولید می‌­کنند، بررسی کرد. مثلاً: اینکه چه نسبتی بین منطق سرمایه و نیرویی به اسم زندان وجود دارد که انسان‌ها را وادار و تحریک می‌کند در قبال مبلغی پول خود را روانه زندان کنند، چه نسبتی بین پلیس، روان‌شناس و زندان وجود دارد که تلاقی این 3 نیرو نتایج دهشتناکی را به وجود می­‌آورد. در طی فرایندی که با زندانی‌ها برخورد می‌کردند و در اولین مرحله خواستار آن بودند که همه‌ی لباس‌های خود را تحویل دهند و آنها را تحقیر می‌کردند، حتی آنها را مجبور به کارهایی می‌کردند که باعث بیزاری زندانیان از خود بود. 

همچنین در سطوحی دیگر اولین کاری که می­‌کردند (اگرچه فرایند زندان نیز همین است) زدودن اسم آنها بود و به آنها را شماره‌­های 3، 4 و 5 رقمی می‌دادند، در اواخر فیلم هم به یکی از شرکت‌کنندگان فشار وارد می‌کردند که به خودش و هم­بندی‌اش حرف‌های ناسزا و فحش بدهد، هرچند که با مقاومت آن زندانی مواجه می‌­شویم. طبق متن‌های رایج و نوشته شده این فرایند موجب فردیت‌زدایی می‌­شود، اما به زعم من در طول این فیلم یک لحظه‌ی فوکویی وجود دارد: تولد و برساخت سوژه‌ای جدید و یا تولد سوژه‌ی مدرن از خلال نظام دانش زندان. زندان با آماج قراردادن و اعمال کردن تنبیه و انضباط بدنی و ذهنی در پی خلق سوژه‌ای جدید است، تا آن بدن‌ها را بهنجار کند. اما فقط به این ختم نمی‌­شود بلکه آن صحنه‌­ایی که یکی از زندان‌بان‌ها، بر روی یکی از زندانی‌ها فشار مضاعفی را وارد می‌کرد تا کلمات و جملاتی را که او می­‌خواهد تکرار کند و حتی خود زندان‌بان هم عصبانی شده بود من را یاد بخشی از کتاب نظم گفتار میشل فوکو انداخت که می‌گوید: «اگرچه می‌بینیم که گفتار حقیقی، در واقع از دوره‌ی یونانیان به این سو، دیگر آن گفتاری که پاسخ­گوی میل یا گفتارِ اعمال قدرت باشد نیست، اما در ارادت به گفتنِ این گفتار حقیقی، آن چیزی که بازی بر سرِ آن است، اگر میل و قدرت نیست، پس چیست؟»


 

همچنین در جای دیگر از همان کتاب می‌­گوید: «البته شیوه‌­های بسیار دیگری برای نظارت بر گفتار و تعیین حدود و ثغور آن وجود دارد. آن تعدادی که من تا این لحظه درباره‌ی آنها سخن گفتم شیوه‌هایی هستند که به اصطلاح از بیرون اعمال می‌­شوند، کار آنها این است که به‌عنوان دستگاه‌های طردکننده یا  کنارگذار عمل کنند؛ بی­گمان آن بخشی از گفتار را دربر می‌­گیرند که در آن بازی بر سر قدرت و میل است». افرادهای سادو- مازوخیستی هستند که به دنبال محقق شدن یک میل سادیستیک هستند و آن میل به طردکردن و کنارگذاشتن افراد است. در اینجا لحظه‌­ای آرنتی هم وجود دارد، اینکه در «ابتذال شرّ» نیازی به شیطان و هیولای بزرگ و عجیب غریب نیست، همین که انسان نخواهد و میلی به تخیل و فکر کردن نداشته باشد، به آیشمن تبدیل خواهد شد.

در سطحی دیگر فیلم، همانندی‌هایی با فیلم ترومن شو (The Truman show) دارد، ازاین‌جهت که هر دو در یک‌دنیای کنترلی به سر می‌­برند و ماشین‌های کنترل‌کننده و به‌نوعی پارانوئیدی (منظور رسانه و دوربین‌ها هستند، از مفاهیم ژیل دولوز) که دائم آنها را کنترل می­‌کنند و آنها را به انسان‌های مضطرب و وسواس و به معنایی دقیق‌تر به سوژه‌های پارانوئیدی تبدیل می‌­کنند. در فیلم ما شاهد زندانی هستیم که در یک آن سرخود را مقابل دوربینی که در مقابل او قرار گرفته است به او فحش می‌­دهد و تومان عصبانی است که کی می‌شود از این زندان خلاص بشود. 

برای آگاهی بیشتر:

رادیکال، روشی برای رهایی از باتلاق برچسب‌خوردگان

در آخر فیلم یعنی در روز ششم ما متوجه می‌شویم خود زیمباردو نمی‌­تواند و توان تحمل‌کردن آزار و اذیت و نتایج دهشتناک بیشتر را ندارد و خود حضوراً به سالن آنها می‌­رود و خود را معرفی می‌­کند و خواستار توقف و پایان آزمایش می‌­شود. فیلمی قابل‌تأمل و زیبا بود و سعی کردم که مواجهه خودم را بنویسم و دچار برداشت‌های «بدیهی نگرانه، اینها چیزها و پدیده‌های طبیعی هستند» نیفتم. 

               

[1]بخشی از کتاب ( کهریزک/ برونِ درونِ تهران) از آرش حیدری و سیده مهشاد مهاجرانی