فاطمه سادات کاظمی یزدی
(کارشناسی ارشد مردمشناسی)
بردهداری و فجایع مرتبط با آن، لگه ننگ بزرگی بر دامن بشریت است. این پدیده در طول اعصار و قرون متمادی و در بین ملل مختلف وجود داشته و بستگی به ساحتهای مختلف زندگی اجتماعی صورتها و الزامات متفاوتی داشته است. این پدیده حتی امروزه نیز وجود دارد اما بیشتر به صورت پنهانی و در مقیاس کوچک صورت میگیرد. نزدیکترین دوره بردهداری بزرگ مقیاس مربوط به قرون 17 تا 19 میلادی است که توسط اروپاییهای مهاجر به قاره آمریکا برای برخورداری از نیروی کار ارزان صورت گرفت.
اما این تنها انگیزه سفیدپوستان برای بردهداری نبود. بهرهکشی و استثمار جنسی بردگان دلیل مهم دیگری بود که هم به عنوان انگیزه و هم به عنوان کارکرد سالهای طولانی به دوام بردهداری کمک کرد. تمایلات آزادیخواهانه در اروپا در دوره رنسانس و پس از آن شامل ساحتهای بسیاری از زندگی میشد که یکی از آنان حوزه زیست جنسی بود. البته آزادیخواهی جنسی در آن زمان را نباید با گرایشات کنونی یکسان دانست. این آزادیخواهی از یک زمینه رهبانیتی برخاسته بود و هنوز قرنها فاصله بود تا چیزی که امروزه به عنوان آزادی جنسی میشناسیم.
اما در هرصورت سکس با بردگان و استثمار جنسی آنان به نوعی یک واکنش تاریخی به رهبانیت قرون وسطی هم بود. توانایی بی حد و حصر برخورداری جنسی از بردگان این بار با مسیحیت قابل جمع بود. چرا که بردگان کافر و جزئی از داراییهای اربابان بودند. در این زمان بردهداری و مواهب آن به دهان همه اقشار جامعه سفیدپوستان مزه کرده بود. کلیسا نه تمایل و نه قدرت این را داشت که از کتاب مقدس مستنداتی برای رفتار انسانی با بردگان را ارائه کند.
سفیدپوستان دیندار، سیاهپوستان کافر
در رمان مندینگو (1957) عبارت جالب توجهی برای سازگاری مسیحیت از اخلاق تهیشده با بردهداری آورده شدهاست. آنستوت از زبان یکی از شخصیتهای مینویسد:«ضمنا برادر دینی بن جونز این را هم گفت که کسانی که کار و تفریحشان به جنگ انداختن بردههاست یکراست به جهنم میروند، چون ممکن نیست در جایی جنگ برده باشد اما روی آن شرطبندی نشود.» (آنستوت، 1351، 202) طنز تلخی که در این جمله وجود دارد در تمام ساحتها برای بردگان صدق میکرد. در حقیقت، سفیدپوستان در مواجهه با بردگان دوباره روی دوگانه نظری سابقهدار خود سوار شده بودند و توانسته بودند شالودههای نظری مناسب برای بهرهکشی از آنها را فراهم کنند.
در یک سر این دوگانه سفیدپوست، نماد ذهن، برخوردار از مواهب الهی و دیندار و پاک قرار داشت و در سوی دیگر، سیاهپوست کافر، نماد ماده، دارای حیاتی حیوانی و ویژگیهای پست قرار داشت. اصولا ظفریافتن سفیدپوستان بر سیاهپوستان نیز به خاطر همین مواهبی بود که خداوند به آنها داده بود، در حالی که کفر و آلودگی سیاهپوستان باعث زبونی آنها شده بود.
این طور مقدر شده بود که سیاهپوستان در اختیار سفیدپوستان باشند و به غیر از خدمت به آنان خاصیت دیگری در زندگی نداشته باشند. اربابان تمام تلاش خودشان را برای حقنه کردن نظریه بر میدان انجام میدادند و روشهایی را به کار می بردند که بیش از پیش این واقعیت را ثابت کند که سیاهپوستان با حیوان تفاوتی نداشته و از تمام فضائل انسانی تهی هستند.
در این راستا پیوندهایی خانوادگی سیاهان گسسته میشد، تا آنها را از تعلقات و عواطف انسانی دور نگهدارد. آنها وادار به همبستری بیقاعده با افراد متعدد میشدند که هدف آن تنها تولید بچههای بهتر و بیشتر بود که بتوان آنها را به قیمت خوبی فروخت. برخی اربابان بردهها را وادار به زنای با محارم میکردند تا نسل خالصتری ایجاد شود و خصوصیات ممتاز جسمی یک نژاد یا خانواده خاص با تغییر کمتری به نسل بعد منتقل شود. معمولا بردگان لباسهای کمتری میتوانستند بر تن کنند و حریم خصوصی نداشتند. هر زمان که لازم بود برای فروش یا نمایش به یک سفیدپوست دیگر، باید سرتاپا برهنه میشدند و احیانا مورد تعرض قرار میگرفتند.
در رمان مندینگو موارد متعددی از این معاینات ذکر میشود که در آن پسرها مورد آزاد و اذیت قرار میگیرند و اندام جنسی آنان توسط مردان دیگر لمس میشود. در این رمان مدام تأکید میکند که هامند (شخصیت اصلی داستان) به پهلوهای برده جنگی خود دست میکشید همانگونه که به پهلوهای یک مادیان خوش گوشت دست میکشد. سیاهپوستان از لحاظ ویژگیهای جسمانی یک سر و گردن از نژاد اروپایی بالاتر بودند و این در سفیدپوستان خشم و حسادتی را برمیانگیخت که تنها با حیوان حساب کردن سیاهان قابل فرونشاندن بود.
در کتاب «شکر جهان را تغییر داد» یک نقاشی از فردریش کامپ نقاش آلمانی آورده شدهاست. نویسنده در ذیل این تصویر مینویسد:«برده از لحاظ فیزیکی قوی است و مثل یک انسان قابل تشخیص به نظر میرسد. ارباب، رنگ پریده و بیروح است؛ انگار بیشتر شبح یا خونآشام است تا انسان».(آرونسون و بودوس، 1396، 70)
سیاهان دارای اندامهایی عضلانی، توانایی جسمی بالاتر و میل جنسی بیشتر بودند. زنان آنها خیلی راحتتر از زنان سفیدپوست میتوانستند رابطه جنسی داشته باشند و از این عمل لذت بیشتری میبردند. ضمن وضعیت فرودستی، زنان سیاهپوست بسیاری از باورهای فرهنگی دست و پاگیری که زنان سفید داشتند را نداشتند. در فیلمها و رمانهای مرتبط با دوره بردهداری فراوان به زنان سفیدپوستی برخورد میکنیم که ناتوان از برقراری رابطه جنسی موفق با همسرانشان هستند.
آنها باید در همه حال سرشار از شرم و حیا باشند و در حد ضرورت دست به عمل جنسی بزنند. آنها آفریده شدهاند تا مادران خوبی باشند، نه شریک جنسی خوب و کافی. در مقابل مردانی را داریم که بسیار راحتتر از اجدادشان توانستهاند به ثروت و قدرت دست پیدا کنند و اکنون توانایی فوقالعاده زیادی برای بهرهبرداری جنسی از بردگان و روسپیها دارند. این مردان عموما همسران سفید خود را که سرشار از شرم و حیا بودند در مقابل زنان سیاه که دارای ویژگیهای جنسی بهتری بودند و از حقوقی هم برخوردار نبودند ترجیح میدادند و همسران خود را کنار مینهادند.
آنها میتوانستند بدون آمادهسازی و محبت به زنان سیاه تجاوز کنند و واردارشان کنند تا به خواستههای احیانا خشونتبار و سادیستی اربابان تن بدهند. از این گذشته زنان سیاه را میتوانستند مدام عوض کنند و از دخترهای کمسن و سالتر استفاده کنند (Wilson, 2021, 122 & 123)حال آنکه با زنان سفیدپوست نمیشد چنین آزادیهایی را تجربه کرد. بنابراین، زنان سفید هرروز احساس فرودستی بیشتری میکردند و دچار محرومیت جنسی و سایر خشونتهای خانگی میشدند.
درنتیجه برای انتقامگیری از وضعیتی که اجبارا در آن قرار گرفته بودند، دست به اعمال خشونتبار علیه بردگان یا شوهرانشان می زدند. خشونتهایی که خانم اپس علیه پتسی کنیز شوهرش به خرج میدهد(در فیلم سینمایی 12 سال بردگی) و انتقام جویی بلانش از هامند به وسیله خیانت(در رمان مندینگو) نمونههایی از این روانرنجوری زنان سفید در دوره بردهداری دارد. روایتهای بیشتری هم از تمایلات جنسی زنان سفید پوست نسبت به بردگان مرد سیاه وجود دارد.
برخی از زنان بیوه از ازدواج مجدد خودداری میکردند تا از رابطه با سیاهان بهرهمند شوند. زیرا مردان سیاه هم نسبت به مردان سفید امتیازات جنسی داشتند.
قربانیان بردهداری
درنتیجه دانستیم که تنها قربانی بردهداری بردگان نیستند. ستمکنندگان فارغ از هر تمایزی به نوعی از این وضعیت متأثر میشوند و رنج میکشند. ستمکنندگان خود قربانی ستمهایی میشوند که نسبت به سایرین روا میدارند. در فیلمها و رمانهای مرتبط با دوره بردهداری به خیل عظیمی از اربابان برمیخوریم که مرتبا ویسکی مینوشند و برخی دائمالخمر هستند.
توسل به نوشیدنیهای مستکننده نشان از وضعیت روانی بغرنجی دارد که خود اربابان نیز گرفتار آن هستند. گویا با اینکه نفسشان شهادت به شیطانی بودن کارهایشان میدهد، دانششان درباره شان حیوانی سیاهپوستان و عذرهای مذهبی مانع میشود که زشتی اعمال خود را بپذیرند. این پدیده در فیلم 12 سال بردگی از زبان یکی از شخصیتها به وضوح بیان میشود. آرمزبی که قبلا سرپرست یک مزرعه بوده، پس از اینکه بیش از حد به الکل وابسته میشود و نمیتواند وظایف خود را به انجام برساند، مجبور میشود در کنار بردهها در مزرعه آقای اپس کار کند.
او برای شخصیت اصلی داستان تعریف میکند که:«به عنوان یک سرپرست قابل اعتماد، باید از لحاظ روحی بسیار قوی باشی. به نظرم آدمی نیست که وجدان داشته باشه، و بتونه هرروز به یه آدم دیگه شلاق بزنه، در حالی که عین خیالش هم نباشه. وگرنه کارش به جایی میکشه که... یا اینکه باید کارهاشو برای خودش توجیه کنه یا راهی پیدا کنه که احساس گناهش رو لگدمال کنه. خب من لگدمالش کردم. چندین بار. گول افسانههای ثروتمند شدن و کامیابی رو خوردم، اما پولی که درمیاد مال صاحب مزرعه است. بقیه فقط باید نوکری کنن...»
در مقاله بیگدلی و میرهادی (1394) نیز تحلیلی از وضعیت روانی همسر یک ارباب برده دار ارائه میشود که نمونهای از یک هویت سفیدپوست درگیر در روانزخم فرهنگ بردهداری است. او در اثر اعمال ناپسندی که در آنها شریک بوده است، روح و روانش به شدت آزرده شده و درگیر اختلالات دیگرآزار و همجنسگرایانه شده است.
جامعه بردهداری
در اثر فجایع بردهداری، جامعهای که پس از الغای بردهداری تشکیل میشود هم احتمالا جامعه سالمی نبوده است. این جامعه پر از افرادی است که در اثر فجایع دوره بردهداری سلامت روان درستی ندارند. بچههایی از پدر و مادر خود جدا شدهاند و هویت و آیندهای متزلزل و نامشخص دارند.
زنان و مردانی که خاطرات سنگین تجاوز و بهرهکشی و خشونت را بر دوش خود حمل میکنند و به این زودیها نمیتوانند یک شهروند عادی باشند. بعدها نژادپرستان در آمریکا سیاهان را به خاطر آمار بالاتر آنها در خصوص جرائم مختلف از جمله جرائم جنسی سرزنش کرده و آنها را لایق اخراج یا فرودستی بیشتر میدانستند؛ حال آنکه اینها نتیجه تاریخی اعمال خود آنها بود.
در پایان میتوان گفت که در قرن 17 تا 19 یکی از خشونتبار ترین بردهداریهای تاریخ رقم خورده است. (ن.ک: کریمی قرهبابا، 1397) در زمینه خاص فرهنگ مسیحی اروپایی، که سابقه طولانی در رهبانیت جنسی داشت، بهرهکشی جنسی از بردگان به اوج خود رسید و وضعیت هرج و مرج گونه و فاجعهباری پدید آمد که نسلها را تا امروز تحت تأثیر قرار داده. در فرهنگ بردهداری سیاهپوستان و سفیدپوستان در دو سوی یک دوگانه قرار گرفته بودند که تبعیض میان آنها را مشروعیت میبخشید.
سفیدپوستان برای تحقق بخشیدن به این دوگانه از هیچ عملی فروگذار نکرده و تمام تلاش خود را میکردند تا سیاهان یک زیست حیوانی را تجربه کنند و فرصتی برای دستیابی به فضائل انسانی نداشته باشند. ظلم و ستم بردهداری با اینکه بیشتر بر سیاهان تمرکز داشت، جامعه سفیدپوست را نیز درگیر آسیبهای روانی و اجتماعی زیادی کرد و به نوعی همه را از تعادل و سلامت خارج کرد.
بیشتر بخوانید:
1. فرشتگان قصاب در تئاتر مظلومیت
2. موج افسارگسیخته مردستیزی در صنعت سریالسازی؛ نگاهی به سریال «آموزش جنسی» از منظری برابریخواه
3. درآمدی بر قرائت آسیبشناختی پدیدارها و واقعیتهای اجتماعی؛ نگاهی به فیلم ازهمگسیختگی
منابع
- آرون سون، مارک، بودوس، مارینا، ترجمه و تنظیم: شرکت توسعه نیشکر و صنایع جانبی(1396)، شکر جهان را تغییر داد: روایتی از سحر، چاشنی، بردگی، آزادی و علم، تهران: نشر چشمه.
- آنستوت، کایل، ترجمه: محمد قاضی (1351)، بردگان سیاه(مندینگو)، تهران: امیرکبیر.
- بیگدلی، مرضیه، میرهادی، اعظم(1394)، نشانههای رفتار روان آسیب در همسر کوجیدورای بردهدار: خوانش کهنالگویی از رمان کوجیدورا اثر گیل جونز، دوفصلنامه نقد زبان و ادبیات خارجی، شماره 14.
- کریمی قرهبابا، سعید، جوان بیپروا، ناهید، حیدرزاده سردرود، حسن(1397)، تطبیق نوع رفتار با بردگان در خمسه نظامی و رمان کلبه عمو تم، فصلنامه مطالعات تطبیقی ادبیات، 12(47)، 131-152.
- Steve McQueen(2013), 12 Years a Slave{Film}, Searchlight Pictures.
- Dominique R. Wilson(2021), sexual explotation of black women from the years 1619-2020, journal of race, gender and ethnicity, volume 10- spring 2021.
- Selections from 19th-& 20th- century slave narratives, On Slaveholders Sexual Abuse Of Slaves, National Human Center Resource toolbox The Making Of African American Identity, vol. 1, 1500-1865.
دیدگاه خود را بنویسید