علیرضا اسکندری‌نژاد

(دکتری جامعه‌شناسی فرهنگی)


پیش از آغاز متن و در مقام حفاظت از متن در برابر حملات پیش‌بینی‌پذیر باید بگویم که متن حاضر هیچ ارتباطی با «زن‌ستیزی»، «سکسیسم»، «محافظه‌‎کاری جنسیتی» و مفاهیمی از این دست ندارد که معمولاً فمینیسم مسلط برای منکوب‌کردن مخالفنیش به آنها تمسک می‌جوید. آنچه در ادامه می‌آید نگاهی است موردی به سریال «آموزش جنسی»[1] که از پلتفرم نتفلیکس پخش می‌شود و تا کنون سه فصل از آن منتشر شده است. این سریال به‌خوبی نماینده آن چیزی است که نگارنده آن را «موج افسارگسیخته مردستیزی در صنعت سریال‌سازی» می‌خواند. احتمالاً بسیاری مفهوم «مردستیزی» را در تقابل با مفهوم «زن‌ستیزی» خوانش خواهند کرد، با این حال آنچه مقصود نویسنده از بیان این مفهوم است منطق صفر و یکی و انتخاب یکی از میان این دو برای تعیین وضعیت موجود نیست. برداشت از این مفاهیم در متن حاضر برداشتی صفر و یکی نیست. متن حاضر بر این ایده پافشاری می‌کند که نیل به وضعیتی از سریال‌سازی که در آن مفاهیمی نظیر برابری‌خواهی جنسیتی و نگاه مشابه به زنان و مردان حاکم باشد، ممکن است. بنابراین نویسنده از منظر برابری‌خواهی جنسیتی[2] به مسئله می‌نگرد.


 

کلیت داستان سریال آموزش جنسی که با استقبال خوبی از سوی منقدین و تماشاگران مواجه شده حول زندگی اوتیس می‌چرخد، نوجوانی دبیرستانی که با مادر سکسولوژیست خود زندگی می‌کند و از جلسات مشاوره و درمان مادرش در خصوص مسائل جنسی نکاتی را فرا گرفته و آنها را در مدرسه و در قالب جلسات مشاوره به سایر دانش‌آموزان می‌آموزد. کل ایده پس پشت سریال، آموزش نکات جنسی، وجود گروه‌های متنوع جنسیتی و گرایش‌های متفاوت جنسیتی به مخاطبین است. اساساً سازندگان سریال تلاش کرده‌اند تا این آموزش‌ها را به شکلی داستانی و سریالی به دست مخاطبان برسانند، فرمی که ظاهراً توانسته موفقیت چشم‌گیری کسب کند. فارغ از اینکه محتوای آموزشی سریال تا چه حد وثوق علمی دارد و تا چه اندازه در ارائه این آموزش‌ها به مسائل مختلف روانی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی توجه شده است و فارغ از اینکه سریال تا چه حد در شخصیت‌پردازی، فیلم‌نامه، کارگردانی و سایر مشخصه‌های صنعت سریال‌سازی موفق بوده، به نگاهی که نسبت به نقش مردان دارد و تصویری که از آنها برای مخاطبان می‌سازد، پرداخته خواهد شد. 


برای مطالعه:

حماسه‌ای علیه مردان قصاب؛ نقدی به فیلم زن جوان و دریا از منظر برابری‌خواهی جنسیتی


همان‌طور که گفتیم، اوتیس، شخصیت اول داستان، با مادرش زندگی می‌کند. بیینده در همان نخستین دقایق سریال نیز متوجه غیبت پدر در خانواده اوتیس می‌شود، مسئله‌ای که ظاهراً روی روابط اجتماعی و جنسی او تأثیر بسیار زیادی گذاشته است. هرچه بیشتر با سریال همراه می‌شویم، اطلاعات بیشتری در خصوص پدر اوتیس کسب می‌کنیم. جالب است که پدر او هم در زمینه مسائل جنسی فعالیت می‌کند و چندین جلد کتاب در این خصوص منتشر کرده و همین پیش‌زمینه خوبی است برای تحلیل نگاه سریال نسبت به زنان و مردان چراکه والدین اوتیس هر دو در زمینه جنسی مشغول به کارند و هر دو در این زمینه افرادی مشهور هستند. با این حال دلیل غیبت پدر در خانواده اوتیس چیست؟ پاسخ بسیار ساده است: طلاق والدین. علی‌رغم این پاسخ ساده اما نگاه سریال به طلاق والدین اوتیس بسیار مردستیزانه[3] است. آنچه اوتیس از پدرش و دلایل اختلاف او و مادرش به خاطر دارد، خیانت پدر به مادر و اعتیاد جنسی اوست. پدر اوتیس، آنچنان که سریال سعی در تصویر آن دارد، فردی است معتاد به سکس، خیانت‌کار، مسئولیت‌ناپذیر، دروغگو و فریبکار. در تک‌تک مواجهات بیننده با پدر اوتیس کوچکترین روزنه مثبتی به روی این شخصیت گشوده نمی‌شود؛ از رابطه‌های یک‌شبه‌اش با مهماندار هتل بگیرید تا خیانت به مادر اوتیس و خیانت به همسر دوم و درماندگی جنسی او. سریال تیر آخر را به مردان زمانی می‌زند که پدر اوتیس کتاب جدیدش را که اتفاقاً در خصوص «بحران مردانگی» نوشته شده است ارائه می‌کند و در خصوص آن به اوتیس می‌گوید که «هیچ‌وقت این مزخرفات رو نخون». به نظر می‌رسد که هر نویسنده و پژوهشگر برابری‌خواهی در حوزه جنسیت اذعان می‌کند که آنچه امروز تحت عنوان بحران مردانگی مطرح می‌شود وضعیتی بسیار جدی است که روان و جان مردان بسیاری را تحت‌تأثیر قرار داده و چیزی نیست که بتوان آن را به سخره گرفت. آخرین دیدار شخصیت اول سریال با پدرش حول همین گفت‌وگو و بیان این نکته از سوی پدر تمام می‎‌شود که «من تمام عمرم یه عوضی بودم». پدر «عوضی» اوتیس تنها نماینده پدران مسئله‌دار سریال نیست. مدیر مدرسه اوتیس که دست بر قضا پدر یکی از دوستان او در دبیرستان هم هست یکی دیگر از پدران «عوضی» سریال است. او نه مدیری لایق و نه همسر و پدری لایق است که به‌خاطر سردی در رابطه با همسرش و نگاه خشکی که به تربیت فرزند دارد از خانه رانده شده و نهایتاً همسرش از او طلاق می‌گیرد و زندگی سعادت‌مندانه خود را به‌صورت انفرادی و با شرکای مقطعی دیگر دنبال می‌کند. 



تصویری که سریال از مردان و به‌خصوص پدران ترسیم می‌کند امتداد راهی است که صنعت فیلم و سریال‌سازی طی نیمه قرن بیستم دنبال می‌کرد و در آن زنان را موجوداتی ضعیف، نیازمند حمایت مردان و تشنة آنها نشان می‌داد. به نظر می‌رسد که صنعت سریال‌سازی و به‌خصوص پلتفرم‌هایی نظیر نتفلیکش نیز تلاش می‌کنند تا با ترسیم مردان خائن، سست‌عنصر و فریبکار همان سیاستی را دنبال کنند که به ظهور جنبش‌های برابری‌خواهانه جنسیتی انجامید. ترسیم خانواده‌های تک‌والدی زن‌محور که بدون حضور پدر اوقات خوشی را سپری می‌کنند دقیقاً سر دیگر طیف افراط‌گرایی جنسیتی است. معرفی شخصیت‌ها و کتاب‌ها مرتبط با حقوق زنان فی‌نفسه نمی‌تواند تهدید‌کننده برابری‌خواهی جنسیتی باشد اما وقتی که این مواجهه را در کنار معرفی مسائل مرتبط با مردان به‌عنوان موضوعی «مزخرف» یا فرعی می‌بینیم، می‌توانیم انگشت نقد خود را به سمت سریال بگیریم و ادعا کنیم که سریال حاضر، مانند بسیاری از سریال‌های موجود، علاقه‌ای به برابری جنسیتی ندارد و تلاش می‌کند تا با اسطوره «مرد ظالم» داستان خود را پیش ببرد. به نظر می‌رسد که در درازمدت، ادامه این روند به وضعیتی منجر می‌شود که دیوید بناتار آن را سکسیسم دوم[4] خوانده است. آنچه می‌تواند به اجتناب از این بازی حاصل صفر[5] کمک کند، تمرکز بر میراث متفکرانی است که بر لزوم برابری جنسیتی تأکید کرده‌اند؛ برابری در دستمزد، برابری در نقش‌ها، برابری در فرصت‌ها و برابری در قدرت می‌تواند شکل جامعه را تغییر دهد و اسطوره‌های جنسیتی را از میان ببرد.


برای مطالعه:

نقد فمینیسم


[1]Sex Education

[2]gender egalitarianism 

[3]  مردستیزی را معادل با واژه misandry فرض کرده‌ام. 

[4]Second Sexism

[5]zero-sum game