کاوان صادقی

کلمه‌ی آپوریا (ἀπορία) در زبانِ یونانی کلاسیک به معنی «ناراه» و «بن‌بست» است. این کلمه مشتق از پیشوندِ (ἀπό- apo) نافیه و اسم (πόρος- poros) «راه» و «گذرگاه» است؛ بنابراین امر آپوریایی را نباید با بن‌بست صرف اشتباه گرفت، دقیق‌تر اگر بنگریم آپوریا ناراه است؛ وضعیت و راهی آمیخته با شویش و اظطراب که مشخص نیست آیا راهی است یا نه؛ ناراهی که توأمان با پرسش‌گری، شگفتی و تفکر است؛ اما غایت مشخصی ندارد. دکتر شرف‌الدین خراسانی در ترجمه‌ی متنِ متافیزیکِ ارسطو، آپوریا را به «دشواری» و «بیراهگی» ترجمه کرده است (ارسطو, 1384).

تریلوژی اورستیا، بخشی از سرنوشت غم‌بار خاندان شاهی آترئوس است، این روایت در اصل روایتی اسطوره‌ای است که دو نمایشنامه‌نویس بزرگ یونانی، آیسخولوس (Αἰσχύλος) و ائوریپیدس (Εὐριπίδης) آن را اقتباس کرده‌اند و سرنوشت یکی از شهریاران خاندان آترئوس را روایت می‌کنند که به دستِ زنِ خود کشته می‌شود و فرزندانش قصد انتقام پدر را از مادر خود دارند.

این یادداشت به‌هیچ‌وجه مدعی روشن‌کردن و توضیح تمام‌وکمال تریلوژی نیست و همچنین از منظر نقدوتحلیل نیز به آن پرداخته نشده است، بیشتر سعی بر آن است که آپوریا را در آن نشان دهد و صرفاً نتیجه مواجهه نگارنده با متن آن است.

 برای آگاهی بیشتر:

«چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟»؛ سفری در تاریخ و اندیشه برای یافتن ریشه‌های عقب‌ماندگی

درباره‌ی آیسخولوس

آریستوفانس کمدی‌نویس بزرگ یونانی در نمایشنامه‌ی وزغ‌ها از زبان همسرایان آیسخولوس را «نخستین کسی که کاخ مرتفع تراژدی را بنا کرده (Eugene  O'Neill Jr., 1930)» معرفی می‌کند. درباره‌ی زندگی او اطلاعات دقیقی در دسترس نیست و تنها می‌توان به اطلاعات تقریبی در این باره اکتفا کرد. او در الئوسیس به دنیا آمده و در سال 499 ق.م به عالم تئاتر وارد شده است، در سال 490 در نبرد ماراتن شرکت داشته و در سال 484 نخستین پیروزی خود را در اجرای تراژدی به دست می‌آورد. در سال 458 تریلوژی اوراستیا را اجرا کرده و برنده جایزه می‌شود و در سال 456 در آخرین سفر خود به سیسیل در شهر جلا فوت می‌کند.


درباره‌ی مرگ او نیز شایعه‌ی جالبی بر سر زبان‌ها بوده است؛ می‌گویند که روزی در مسیری نشسته که ناگهان عقابی لاک‌پشتی را بر سر او می‌اندازد و این امر باعث مرگ او می‌شود. این داستان دست‌مایه‌ی بسیاری هنرمندان شده و نقاشی‌های جالبی از این حادثه در دست است؛ اما در مورد وقوع این حادثه هیچ منبع موثقی موجود ندارد.


درباره‌ی اورستیا

تریلوژی اورستیا، بخشی از سرنوشت خاندان آترئوس (Ατρεύς) را روایت می‌کند. جد این خاندان تانتالوس (Τάνταλος) پسر زئوس بود که از زنی فانی به دنیا آمده است. تانتالوس نزد زئوس و خدایان جایگاهی ویژه‌ای داشت چنان که همواره بر سفره‌ی آنان می‌نشست و از غذاهای آنان می‌خورد. این بزرگداشت به جایی رسید که تانتالوس خدایان را به مهمانی دعوت می‌کند و خدایان دعوت تانتالوس را قبول می‌کنند؛ اما تانتالوس به‌جای قربانی، گوشت فرزند خود پلوپس (Πέλοψ) را جلوی خدایان می‌گذارد و آنان را تحقیر می‌کند. خدایان نیز او را نفرین می‌کنند که در برکه‌ای در هادس [دنیای مردگان] بایستد و هرگاه از عطش جان به لبش آمد و دست به‌سوی آب ‌برد، آب خشک شود یا هرگاه که گرسنگی امان او را برید دست به‌سوی میوه‌ها دراز کند شاخه‌ها چندان خود را بالا برافرازند که دست او به آنها نرسد.

بعدها پلوپس توسط خدایان زنده می‌شود و صاحب دو فرزند به نام‌های آترئوس و توئستس (Θυέστης) می‌شود. از آترئوس دو فرزند به نام‌های آگاممنون (Ἀγαμέμνων) و منالائوس (Μενέλαος) بر جای ماند و از توئستس نیز پسری به نام آیگیستوس (Αἴγισθος). دو پسر آترئوس با دو خواهر به نام‌های کلوتمنسترا (Κλυταιμνήστρα) و هلن (Ἑλένη) ازدواج می‌کنند. هلن توسط پاریس (Πάρις) پسر پادشاه تروا ربوده می‌شود و به همین خاطر جنگی میان یونانیان و تروایان در می‌گیرد که ما روایت چند روز آخر جنگ ده‌ساله‌ی تروا را در ایلیاد اثر هومر می‌یابیم که آگاممنون و برادرش منلائوس به‌سوی تروا لشکر می‌کشند تا عروس خود را از ترواییان پس بگیرند.

در مسیر رسیدن به تروا کشتی‌های آخاییان[1] دچار طوفان می‌شود و  آگاممنون دختر خود ایفینگا (φιγένεια) را برای نجات از طوفان  قربانی می‌کند. این کار باعث آزردن کلوتمنسترا می‌شود و او تصمیم می‌گیرد که همسر خود را به قتل برساند. در طول ده سال غیبت آگاممنون، کلوتمنسترا عاشق آیگیستوس پسر توئستس و دشمن خونی آگاممنون می‌شود.

پس از فتح تروا و بازگشت سپاه یونانیان، آگاممنون به شهر آرگوس (Ἄργος) باز می‌گردد و در ظاهر با استقبال فراوان کلوتمنسترا روبه‌رو می‌شود. کلوتمنسترا شوهر خود را به داخل کاخ دعوت می‌کند و هنگامی که آگاممون در حال استحمام است ردائی بر او می‌اندازد و با کمک آیکیستوس او را به قتل می‌رساند.

این تریلوژی متشکل از سه نمایشنامه‌ی آگاممنون، نیازآوران و الاهگان انتقام است که ماجرای بازگشت آگاممنون از تروا، کشته‌شدن او و آنگاه به‌قدرت‌رسیدن کلوتمنسترا و آیگیستوس است [آگاممنون]، سپس شرح چگونگی بازگشت اورستس (Ὀρέστης) پسر آگاممنون از تبعید و دیدار با خواهرش الکترا (Ἠλέκτρα) و  سپس کشته‌شدن کلوتمنسترا و آیگستوس [نیازآوران]؛ همچنین سرگذشت الاهگان انتقام است که اورستس را به‌خاطر کشتن مادرش دنبال و او را مجبور به پناه‌بردن به معبد آتنا در آتن می‌کنند  که سرانجام در آنجا محاکمه و بخشیده می‌شود.

برای آگاهی بیشتر:

درآمدی بر قرائت آسیب‌شناختی پدیدارها و واقعیت‌های اجتماعی؛ نگاهی به فیلم ازهم‌گسیختگی


آپوریا در اورستیا

در فلسفه‌ی آپوریا وضعیتی است که در آن برای یک امر یا یک مسئله با دو وجه و راه‌حل مواجهیم که هر طرف این قضیه دارای استدلال‌های موجه و عقلانی است؛ به‌عنوان‌مثال در مورد این مسائل که آیا «جهان حادث است یا نه» یا اینکه «امور اخلاقی نوموس (νόμος- قرارداد) است یا فوسیس (φοσίλ- طبیعی)» به نفع هر طرف مسئله با استدلال‌های استواری مواجهیم که موجه و عقلانی هستند؛ همچنین نمی‌توان به هر دو طرف مسئله نیز قائل بود؛ زیرا فیلسوف [در این متن فیلسوف به کسی اطلاق می‌شود که اهتمام به تفکر فلسفی دارد] را به تناقض می‌کشاند و در اینجا است که با آپوریا مواجه هستیم؛ به زبان دیگر در آپوریا نه با یک حقیقت مطلق بلکه با حداقل دو یا چند حقیقت سروکار داریم؛ به زبان دیگر اساساً فلسفه‌ی تاب‌آوردن همین آپوریاها است، ازاین‌جهت فلسفه همواره یک نه است به جواب‌های دم‌دستی و ساده و تفکر عمیق در باب هر چیز و آپوریا وضعیتی که در آن جواب‌هایی که پیش‌تر به مسائلی این‌چنین بنیادی داده شده قابل‌توجه است؛ اما کافی نیست و دقت و تفکر بیشتری می‌طلبد که توأم با شگفتی و تأمل باشد. البته این امر مختص به فلسفه نیست، به‌زعم من اصولاً تفکیک‌های سفت‌وسخت میان فلسفه، ادبیات و سایر رشته‌های علوم‌انسانی از اساس نادرست است، نمی‌شود هنگام تحلیل یک اثر ادبی بنیادی فلسفی نداشت یا هنگام تفلسف از ادبیات بهره نبرد، برای اثبات این امر کافی است نگاهی گذرا به آثار فیلسوفان بزرگی مانند افلاطون انداخت که چطور از متافور برای تبیین فلسفی استفاده می‌کنند (متافور غار، متافور نور،  متافور خط و...) و یا ادیبانی که تحت‌تأثیر یک فیلسوف بوده‌اند، مثال‌هایی ازاین‌دست زیاد است.



تریلوژی اورستیا نیز از این قاعده مستثنا نیست، در هر بخش از این تریلوژی با شیوه‌های متفاوت با آپوریا روبه‌رو هستیم که در این یادداشت به شرح آنها خواهیم پرداخت.

نمایش‌نامه‌ی آگاممنون آغازی درخشان دارد، نگهبانی در حال توصیف سال‌های انتظار خود است که نهایتاً پایان می‌یابد و خبر بازگشت آگاممنون به کلوتمنسترا زن او می‌رسد:

            دیدبان سالیان دراز است که چون سگی گوش تیز کرده

            بر بام این کاخ بیدار مانده‌ام

            و در این سالیان هماره از خدا به دعا خواسته‌ام

            که برهاندم از رنج پاسبانی بر این بام

            که دیرگاهی است بر آن نظاره می‌کنم

            همایش پرشکوه اختران را خرام و شاه‌وار منظومه‌های آسمان را

            که چون برمی‌آید و فرومی‌نشیند

            تابستان و زمستان را از پی می‌آورد

            و من هنوز چشم‌به‌راه آن آتشم

            که برق شعله‌اش، تابناک، از راه دریا به اینجا رسد

            پیامی خوش برای کلوتمنسترا (کوثری, 1390)


بعدازاین سطور همسرایان داستان قتل ایفینگا دخترِ آگاممنون به دست او را روایت می‌کنند:

همسرایان که اینک قربانی دیگری در کار است، بی‌هیچ ضیافت

            و خون این قربانی، زنهار

            بارویی از کین برخواهد کرد

            خونی توفنده

            ویرانگر خانه و خواستگاه خود

            و از پی آن، دیگربار

            خویشاوند دست به خون خویشاوند خواهد گشود

            چرا که خشمی سیراب ناشده

            بر درگاه این خاندان نشسته

            تا سیاه کند روزگارش را

            با خدعه و خیانت خنجر

            باز ستاند کین آن خون که از کودکش ریخت. (کوثری, 1390)

برای آگاهی بیشتر:

اندیشه‌ی پیشرفت و پسرفت (نگاهی انتقادی به مفهوم کلاسیک پیشرفت)

در سطور بعدی اولین آپوریا مواجه هستیم، آگاممنون دولت‌شهرهای یونان را برای جنگ با تروا و پس‌گرفتن هلن متحد کرده و سوار بر کشتی راهی تروا شده که در راه با توفان مواجهه می‌شود و تنها راه رهایی از آن قربانی‌کردن دخترش است که به‌وسیله کاهنِ آرتمیس (Ἄρτεμις) به او خبر داده می‌شود. قتل خویشاوندان همواره در ادبیات کلاسیک یونان امری نااخلاقی قلمداد می‌شده و کسی که مرتکب چنین عملی می‌شود مورد نکوهش قرار می‌گیرد و آگاممنون از این امر خبر دارد؛ ولی از طرف دیگر کیست که قربانی‌کردن یک نفر را برای نجات جان هزاران نفر امری پسندیده و قابل‌دفاع نداند و به آن فکر نکند. سرانجام کشمکش آگاممنون با خود را شاهد هستیم، او به دیالوگ می‌نشیند و این عمل را می‌سنجد، ازیک‌طرف دل بر دختر خود می‌سوزاند، محبت پدری او را از قتل دختر بازمی‌دارد و از طرف دیگر نمی‌تواند تمام سپاه یونان را به حال خود بگذارد و شاهد ازدست‌رفتن تمامی یاران و سربازان خود باشد این لحضه، لحضه اوج آپوریا است که به قتل دختر آگاممنون ختم می‌شود. سرانجام سپاهیان یونان به‌سلامت به تروا می‌رسند و پس از فتح تروا به موطن خود باز می‌گردند:

همسرایان آنگاه، پادشاه، آن سالخورده، به سخن درآمد و گفت:

             «گزینشی بس دشوار است، و سرپیچی از آن نیز دشوار.

              دشوارتر اما

              کشتن فرزندم، گوهر یکتای این خاندان است

              آیا باری گران نیست این

              که خون دخترم در قربانگاه بر دست‌های پدرش فروریزد؟

              راهی مصیبت‌بار است این، اما به کجا روی توانم کرد؟

              جز گزینش این نابشایست چاره‌ایم نیست

              که من چگونه هزار کشتی خود رها کنم

              و یاران وانهم...» (کوثری, 1390)


بعدازاین که آگاممنون از تروا باز می‌گردد با نیرنگ همسرش به قتل می‌رسد. پس از آگاه شدن همسرایان و سوگواران آنها دسته‌دسته به سمت کاخ آگاممنون روانه می‌شوند و همسر او را به‌خاطر انجام این کار مورد مواخذه قرار می‌دهند و به او گوشزد می‌کنند هرگز نمی‌تواند از بادافره کار خود فرار کند، کلوتمنسترا از طرفی برای قتل شوهرش دلیل موجهی دارد؛ او دخترش را قربانی کرده است، دختری که به هزار زحمت او را به دنیا آورده و آن را بزرگ کرده و داغ آن را به دلش نشانده و از طرف دیگر شنیع بودن کار خود را انکار نمی‌کند از آنها بهتر می‌داند چه بادافرهی در انتظار اوست، شوهرکشی او سرانجام دامانش را می‌گیرد؛ اما از آن هراسی ندارد؛ چون آن را تقدیر خود می‌داند که به دست ایزدان برای انتقام از خاندان آترئوس به‌وسیله او انجام شده است. قتل آگاممنون به دست همسرِ خود و دفاع کلوتمنسترا همسرایان را به تعجب وامی‌دارد؛ اما کلوتمنسترا در عین اینکه می‌داند کارش موردپسند نخواهد بود از آن دفاع می‌کند و آن را عدالت تلقی می‌کند:

           همسرایان سخنانت به حیرتم می‌افکند. این مایه لاف و نازش

           بر کشته مردی که شاه و شوی تو بوده است

           کلوتمنسترا مرا زنی سبک‌مغز گرفته‌اید، اما در این سینه دلی استوار دارم

           و دیگربار می‌گویم چنان که دریابید

           ...

           و این کارِ دست من است بس عادلانه کاری کرد.

           ...

          شگفتا که امروز مرا به تبعید مکافات می‌دهید

          لیک آن روز چه کردید تا او را از آنچه در سر داشت بازدارید؟

          آن روز که فرونشاند طوفان را

          چونان که گویی از رمهَ گوسفندانش

          بره‌ای بیرون کشید

          دختر خویش را که من به هزار درد زاده بودمش

          و آرام جانم بود

          بر قربانگاه به خون کشید

          ...

          آیا گناه نبود که این خاندان را به چنین نفرینی دچار کرد

          آنگاه که کودکی را که من زاده بودم به خون کشید؟

          پس جای شِکوه نیست اگر امروز

          بادافره آن گناه، به زخم شمشیر از پای درآمده است.

          ...

          آری، اکنون سخن به‌درستی می‌گویی

          و خواست ایزد باز می‌شناسی

          و من اکنون آماده‌ام تا پیمان ببندم

          با نفرینی که بر این تبار افتاده است.

          هر کیفری که بر من روا دارد، پذیرایم

          باشد که روح انتقام آرام گیرد و دست از این تبار بدارد. (کوثری, 1390)


ادامه‌ی این قسمت در مقاله‌ی دیگری منتشر می‌شود ...


منابع

Eugene O'Neill Jr., W. J. (1930). Complete Greek Drama. Random House.

ارسطو. (1384). متافیزیک. تهران: حکمت.

کوثری. (1390). مجموعه آثار آیسخولوس. تهران: نشر نی.


[1] در ایلیاد و ادیسه، گاها به یونانیان آخایی نیز گفته می‌شود.