امید منصوری و نادیه رضایی
(دانشجویان دکتری جامعهشناسی اقتصادی و توسعه)
در روز 10 ژوئن 2024، چهار انستیتوی پژوهشی صلح گزارشی ارائه دادند که براساس آن، در سال 2023، هزینههای نظامی جهان به بالاترین حد خود در تاریخ رسیده است. آنها همچنین عنوان کردند که گرمای زمین به سطح بیسابقهای رسیده است. در همین سال، درگیریهای خشونتآمیز نیز به حد تحملناپذیری رسیده بود. با این حال، در ادامه و تاکنون در سال 2024، فقط در جنگ اسرائیل علیه نواز غزه، حدود 40 هزار نفر کشته شدهاند؛ نیمی از اوکراین نابود شده است و بیش از دو میلیون نفر از جمعیت آن به سایر کشورهای اروپایی گریختهاند؛ حداقل چهار کودتای نظامی مهم در غرب آفریقا، نیجر، بورکینافاس و مالی رخ داده است.
طبق گزارش یادشده، در سال 2023، هزینههای نظامی به 2 هزار و 300 میلیارد یورو رسیده است که باوجود اینکه بیشترین سهم ازآن آمریکا، روسیه و چین است، در تمام جهان این رقم رشد گستردهای داشته است (مؤسسه سیپری، 22 آوریل 2024). طبق همین گزارش، افزایش این بودجه، با کاهش سهم بهداشت و مبارزه با تهدیدهای اقلیمی در جهان همراه بوده است. این ارقام نشاندهنده امنیتیشدن بیش از پیش جهان در طول دههی اخیر است. همراه با این تحولات، جذابیت جریانهای راستگرای افراطی در اروپا و پیش از آن در آمریکا و در جهان سوم بیش از پیش شده است.
پس از نتایج انتخابات پارلمانی اخیر، اروپا به شوک فرورفت و از «چرخش به راستگرایی» سخن گفته میشود و برخی روز انتخابات پارلمانی را «سیاهترین روز اروپا» نامیدهاند. در بلژیک حزب راستگرای افراطی و ناسیونالیست «پیمان فلاندر» 22 درصد آرا را کسب کرد و در پی آن حزب «لیبرالها و دموکراتهای فلاندری» اعلام استعفا کرد. در انتخابات پارلمانی فرانسه، ماری لوپن و حزب راستگرای افراطی «اتحاد ملی» با کسب 32 درصد آرا، تبدیل به قدرتمندترین حزب این کشور شد و حزب «رنسانس» به رهبری مکرون را پشت سر گذاشت و در پی آن، مکرون اعلام کرد پارلمان فرانسه را منحل خواهد کرد که آبی است به آسیاب راستگراها- چون در ابتدا بهنظر میرسید، بیش از هر چیز در پی تضعیف و به حاشیهراندن و تضعیف جناح چپگرای «فرانسه تسلیمناپذیر» است که تنها جریان ضدنژادپرستی و طرفدار فلسطین در فرانسه بود که البته درنتیجه پیروزی نسبی این جناح در انتخابات در 30 ژوئن و 7 ژوئیه، نتیجه برعکس شد. «حزب آلترناتیو» آلمان که جریان راستگرای پوپولیستی این کشور است با خیزشی بلند، تبدیل به دومین حزب قدرتمند آلمان شد؛ این درحالی است که فرآیند سقوط محبوبیت دیگر احزاب این کشور تداوم یافته است. در ایتالیا و اتریش نیز همین نتایج تکرار شدهاند. در همین راستا، در انتخابات پارلمانی در شرق آلمان، برای نخستین بار حزب راستگرای افراطی آلترناتیو برای آلمان (AfD) که در نهاد امنیتی «حفاظت از قانون اساسی» بهعنوان حزب افراطی و راستگرا تعیین شده است، با اقتدار قدرت را دردست گرفت. نمودهای موج این چرخش را میتوان در اعتراضات اخیر بریتانیا نیز دید که در آن مهاجرستیزی، خصوصاً اسلامستیزی دال مرکزی بوده است.
در جریان مناظرات انتخاباتی ایران، تمام نامزدهای انتخاباتی، آمیزهای از قواعد گفتمانی اقتدارگرایی دینی و بنیادگرایی بازار را پذیرفتهاند، بهنحوی که سطح نزاع را بر شیوه عملی اِعمال آن بردهاند. این تمایل، در میان نامزدهای افراطیتر منجر به ستایش راستگراهای اروپایی نیز شده است؛ تا جایی که قاضیزاده هاشمی، با افتخار، راستگرایی خود را با بهاصطلاح خودش، چرخش تئوریک در جهان غرب توجیه کرده و برای مبرهنساختن آن به شعار «خدا، میهن، خانواده» جورجیا ملونی، نخستوزیر راستگرای ایتالیایی ارجاع داد و دلیل او برای طرح این ایده، تغییر نگاه به زن در غرب بود. او نقد فمنیستی را تجلی نگاه استثمارگرانه جنسی به زن عنوان کرد. استفاده از مفاهیم رویکرد انتقادی، در خدمت راستگرایانهترین رتوریک پوپولیستی، پدیدهای جدید نیست (رجوع کنید به کرونین، 2021) و این ترفندی مناسب برای پیشبرد سیاستهای بازار آزادگرایانه و پس از آن اقتدارگرایانه بوده است تا هرگونه مقاومت را با عنوان چپگرایی یا کمونیسم ازبین ببرند. نمونه دیگر این اغتشاش مفهومی- کرداری، به معاون اول ترامپ در انتخابات حاضر ایالات متحده بازمیگردد که هم طرفدار کارگران، هم مهاجرستیز و ضدخارجی و هم عمیقاً طرفدار نوعی بازار آزاد مبتنیبر ایجاد گمرک هستند. این اصل، عملاً در تقابل با بازار آزادگرایی است و راستگرایانی چون ترامپ، آن را تنها راه بازگرداندن عظمت به آمریکا میدانند- هرچند نقاط تاریک این عظمت را نیز حذف میکنند. در این جهاننگری پوپولیستی، مفاهیم بهراحتی زمینه زدوده میشوند و در راستای اهداف تبلیغاتی بهکار گرفته میشوند. در تسهیل این کردار سیاستمداران که در گذار از نولیبرالیسم به اقتدارگرایی یا «نئولیبرالیسم اقتدارگرا»[1] بسیار کاراست، «چپهای نو» نیز مؤثر بودند. این دسته از چپها، از این حیث به نئولیبرالیسم گرایش پیدا کردند که افق آن را تجلی سیاست تفاوت و دموکراسی فردگرایانه مدنظر خویش میدانستند (برای آگاهی از پیامدهای عملی این جریان اندیشهای رجوع کنید به گرستل، 2022 و نیز مجموعه مقالات زومارا و دیگران، 2015 و اثری از دِ لاگاسنری درباره گرایش فوکو به چپهای جدید و سیاست تفاوت و فردگرایی). قرابت سیاست تفاوت چپهای نو و فردگرایی نئولیبرالیستی، موجب فضایی شد که در آن انسان فردیشده و خصوصیشده مأیوس، محور اصلی تبلیغات راستگرایانه قرار گیرد.
از سوی دیگر، کنشهای نژادپرستانه راستگرایانه، از جمله شعار علیه رنگینپوستان، مشخصاً سیاهپوستان بهصورتی آشکار گسترش پیدا کرده است؛ تا جایی که سه نفر از تماشاگران باشگاه والنسیا در اسپانیا، بهسبب شعار و کنش نژادپرستانه، مانند درآوردن صدای میمون علیه وینیسیوس جونیور، بازیکن برزیلی و سیاهپوست رئال مادرید، به 8 ماه حبس و سه سال محرومیت از حضور در ورزشگاههای فوتبال محکوم شدند. این درحالی است که اسپانیا از کشورهایی است که کمترین اقبال نسبت به راستگرایی داشته است. یا در جایی دیگر، در همین ورزش، بازیکنان تیم ملی آرژانتین، پس از قهرمانی در کوپاآمریکای 2024، در ویدئویی زنده از اینستاگرام، توهینهای نژادپرستانهای علیه بازیکنان آفریقاییتبار فرانسه سر دادند که موجب شکایت فدراسیون فرانسه از آرژانتین شد که درنهایت خواهر رئیسجمهور این کشور، این را نوعی حق انسانی بازیکنان دانست که آزادی بیان داشته باشند- باز هم اغتشاشی مفهومی در بهاصطلاح چشمگیرترین دستاورهای بشری در جهان مدرن.
طبق نظرسنجی اکونومیست، بیش از 20 درصد از پاسخگویان، در 15 کشور بزرگ عضو اتحادیه اروپا، نسبت به احزاب راست با خطمشی سخت جریانهای پوپولیست، غیرلیبرال، بومیگرا و ملیگرا ابراز علاقه کردهاند (اکونومیست، 16 سپتامبر 2023). در قبرس، 350 نفر از جریانهای راستگرای ضدمهاجر، با سردادن شعار علیه مهاجران و حمله به آنان، فروشگاههایشان را تخریب کردند و به آتش کشیدند. صدراعظم آلمان در 27 ژانویه، سالروز هولوکاست، همگان را به مبارزه علیه نژادپرستی فراخواند. از سوی دیگر، اسرائیلیها به نژادپرستی عربستیزانه دامن زدهاند. در جزیرهی سیلت، عدهای با شعارهای ضدخارجی ویدئوهایی را در فضای مجازی منتشر کردهاند که سیاستمداران آلمانی آن را مایهی شرمساری خویش و کل فرهنگ آلمانی دانستهاند.
2
هایک (1391؛ 1392؛ 1393) در مجموعه قانون، قانونگذاری و آزادی، با مبنا قراردادن قواعد اقتصاد بهمثابه قواعد عام رفتار که زمینهساز ایده «علم اقتصاد» در مقام نوعی علم اثباتگرایانه و تخطیناپذیر بود، قواعد بازار را بدل به نظمی طبیعی کرد که علاوهبر تفسیر جریانهای منتقد لیبرالیسم بهعنوان نوعی نظم برساختی یا مصنوع در تقابل با نظم خودجوش بازار، خطی مفارق درون خود لیبرالیسم کشید و متفکران لیبرال پس از هیوم را به جریان منحرف از لیبرالیسم راستین متهم کرد تا آنجا که کینزینیسم را نوعی جریان کمونیستی نامید که ضد آزادی است. هرچند هایک بر آزادی تأکید میکرد، منتهی بعداً «آزادی بازار» و رفع موانع تجلی قواعد عام رفتار یا «کاتالاکسی» در برنامههای سیاسی- اقتصادی، بدل به سیاست اصلی بازار آزادگرایان شد و رشدگرایان در جهان سوم، تقدم رشد اقتصادی بر دموکراسی را شرط توسعه دانستند (نیلی، 1386). همو در نامه به تاچر، او را سرزنش میکند که چرا همچون پینوشه شجاعانه برنامههای تسهیل گسترش قواعد عام بازار را اجرا نمیکند که تاچر در پاسخ، موانع دموکراتیک اجرای بیمحابای سیاستهای آزادسازی اقتصادی را راز تفاوت سطح اقدامات خود در نسبت با شیلی میداند (کاسیدی، 2024). به عبارت دیگر، ساختارهای نهادی دموکراتیک در دوران تاچر که مهمترین آنها اتحادیههای کارگری بودند، مانع اصلی اجرای بیمحابای سیاستهای بازار آزادگرایانه در بریتانیا بودهاند.
هایک در همان سهگانه، با تمایز میان انحصار خوب که از دل تکامل کاتالاکسی شکل میگیرد و انحصار بد که حاصل موانع نظم برساختی یا تصنعی علیه قواعد عام رفتار است، هرگونه تلاش غیربازاری علیه این سازوکار را خلاف ذات تکامل نوع بشر و آزادی میداند. تفسیر طبیعتگرایانه هایک از تاریخ یا نوعی تاریخ طبیعی، مبنایی میشود برای تحولات بعدی که در سیاستهایی چون تعدیل ساختاری، خصوصیسازی و مقرراتزدایی تجلی یافت؛ زیرا چنین تلقی میشود که اتحادیههای کارگری، اصناف آزاد و دولتهای رفاه، با دمودستگاههایشان در زمینه بهداشت، سلامت و آموزش، همچون نمودهایی از انحصار بد، باید ازبین رفته، تضعیف شده یا در سازوکارهای جدید بازار ادغام شوند. در این دوران، «توانمندسازی» و انواع آموزشهای بیپایان آن برای فقرا، آسیبدیدگان، زنان، کودکان و... جایگزین گسترش نهادهای دموکراتیک شدهاند و فرآیند بدنامسازی سازوکار دموکراسی، بهسبب تضعیف نهادهای آن، به اتهام ناکارایی سرعتی بیبدیل گرفته است.
نتیجه منطقی این مواجهه نظری که مبتنیبر نوعی فردیت روششناختی است (هایک، 1394)، سیاستزدایی بوده است. معنای سیاست، از این وجه در هستی اجتماعی، اهمیت محوری دارد که در تاریخ نوع بشر، بهعنوان وجه تمایزبخش او از سایر موجودات مطرح شده است- هرچند بنیاد این تمایز، بر نوعی بیبنیادی ذاتی در بشر است که دغدغه ایده دموکراسی را ممکن کرده است. بهعبارت دیگر، انسان در صرف زیستن (zoe) با همه موجودات مشترک است و در شیوه زیستن خاص گروههای انسانی bios))، از دیگر موجودات متمایز است. از اینرو، در تاریخ اندیشه سیاسی، سیاست همواره همراه با bios میآید- همچون bios politikos در اندیشه افلاطون (آگامبن، 1402). این منطق بازار در عصر مدرن بود که نوعی دگرگونی در اندیشه سیاسی و بههمراه آن، حیات انسانی بهوجود آورد که در آن، امر سیاسی، در معرض منطق بازار قرار گرفت و درنتیجه، سازوکار تکنیکها و تاکتیکهای «رامسازی سوژهها برای بازار» یا «سوژه- منقادسازی»[2] را که بنیاد آنها به باستان میرسید، وارد سطحی جدید کرد: در هیئت زیست- سیاست.[3] درواقع زیست- سیاست، همزاد مفهومی- کرداری کاتالاکسی هایکی است که درون منطق خویش، با حککردن هستی اجتماعی- سیاسی در امر اقتصادی، زمینههای سیاستزدایی را فراهم ساخته و درنهایت در خدمت نوعی دموکراسیزدایی یا دقیقتر روند انسانزدایی از نوع انسان است. در اینجاست که میتوان به تبعیت از فوکو در خوانشی انتقادی، از نوعی «حیوانیسازی انسان» سخن گفت. برهمین اساس، بهموازات تضعیف نهادین دموکراسی، ارتشها، هزینههای نظامی و درنتیجه فرآیندهای طرد در جایجای جهان گسترش پیدا کرده است. بهنظر میرسد در این دوران، مهمترین مفهومی که هر روز به اشکال مختلف در حال آبرفتن و چروکیدهشدن است، «آزادی مبتنیبر دموکراسی» است. درواقع، اقبال به بازار آزادگرایی نولیبرالی تکمیلکننده همین فرآیند بود که صورتبندی هایک، توجیهکننده تئوریک آن بود. بازار آزادگرایی، بهمثابه نوعی گرایش، با اقتدارگرایانهترین حکومتها از غرب و شرق جهان آمیخته شده و از سوی دیگر، همانطور که شواهد نشان میدهد در کشورهای با زمینههای دموکراتیک که حاصل قرنها مبارزات اجتماعی- طبقاتی مردمی است نیز شرایط افزایش قدرت و میل به پوپولیسم اقتدارگرایانه راستها را فراهم ساخته است.
3
چرخش به راست، پدیدهای جهانی است و تبار آن حداقل به بحران جهانی در اقتصاد بازار، یعنی بحران بزرگ 2008 بازمیگردد. از همان دوران، زمزمههای ضرورت تحول در اقتصاد جهانی آغاز شد. پیکتی (2013؛ 1396)، در اثر خویش این ضرورت را باتوجه به رویکردی جدید که در زمینه مالیات بینالمللی، بهسبب سیطره شرکتهای چندملیتی در طول نیمقرن گذشته و نیز توفیق بازار آزادگرایی در جهانیسازی اقتصاد بود، پیش کشید. او ضرورت نوعی دولت رفاه جدید را مطرح کرد که خطاهای بهاصطلاح دولتیسازی افراطی عصر کینزینیسم را نداشته باشد. از سوی دیگر در جریانهای رادیکالتر، هاروی (2010/ 1392) این بحران را ذاتی سرمایهداری دانسته و از آنجا که مدعی است، رانه سود مرکب یکی از مبانی این بحرانزایی است، حرکت بهسوی بازار آزادگرایی و تداوم این روند را واکنشی طبقاتی و ضرورتی منطقی در متابولیسم سرمایه عنوان کرد- مگر آنکه این روند اساساً تغییر کند. این معماها که توأم با ایجاد نوعی بنبست در افق جوامع شد، عملاً زمینهساز برآمدن نوعی راستگرایی افراطی پوپولیستی شد که در مناطق مختلف جهان به شکلهای مختلف رشد کرده است.
این روند در جهان غرب با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا و حمله به نهادهای دموکراتیک یا نادیدهگرفتن آنها در اظهارنظرهای او آغاز شد- مثلاً ایجاد ارتباط به طرفدارانش از طریق توییتر/ ایکس- و در جهان سوم حتی پیش از آن، به شکلهای مختلفی گسترش پیدا کرده بود. برآمدن احمدینژاد در سال 1384 و همزمان با آن، برآمد حزب ملیگرای بهاراتیا جاناتا در هندوستان و بعداً پیروزی بولسونارو در برزیل و البته شکست دوباره آن و نیز دیگر جریانهای پوپولیستی در جهان که بهنحوی موجب جذابیت رهبران اقتدارگرا در روسیه، چین و کره شمالی شد، مرحلهای جدید از بسط و گسترش این روند بود. اخیراً ترامپ، کیمجون اون را آدمی «معرکه، جذاب، خیلی جذاب» توصیف کرده و در سال 2018، عنوان کرد که «آنها عاشق همدیگر شدهاند.» از سوی دیگر، ترامپ اخیراً ایده اعدام بهعنوان مجازات فروش مواد مخدر شیجین پینگ را برای زدودن آمریکا از «آلودگی به مواد مخدر» را ستود و موفقیت چین در این زمینه را الگویی در خور برای بازگرداندن حکم اعدام به دایره مجازات در این کشور اعلام کرد. ضمن آنکه پوتین، از پیروزی جریانهای راستگرا همچون لوپن در فرانسه بهشدت استقبال کرده است. درواقع این شیوه مواجهه با رهبران اقتدارگرا و اقبال آنان به یکدیگر در فضایی تبلیغاتی نیرومند که پیشتر نماد دشمنان دموکراسی بودند، موجب مشروعیتبخشی به چهرههای اقتدارگرایی چون پوتین و شی جین پینگ و ترامپ و... شده است. بهنظر میرسد این فرآیند با چرخش اروپا به راستگرایی جان تازهای گرفته است.
بهعبارت دیگر، چرخش اروپا به راستگرایی، میتواند آستانه نظم سیاسی جدیدی باشد که تحولات آمریکا در انتخابات آینده، ابعاد آن را مشخص خواهد کرد. ما این چرخش را نشانه نوعی نظم سیاسی جدید، یعنی «نظم سیاسی اقتدارگرایانه» میدانیم که نه صرفاً فرآیندی منطقهای که در ابعاد جهانی رقم خورده است و بهنظر میرسد که ازبینرفتن یا بدنامشدن نهادهای دموکراتیک در سراسر جهان یا حتی ممانعت از شکلگیری یا نهادینهشدن دموکراسی در کشورهای جهان سوم، مشخصاً در خاورمیانه، از اثرات غیرمستقیم و پیشبینیناشدهای باشد که گرایش به بازار آزادگرایی آن را تسریع کرده و حتی با طرح سیاستهایی که از دل ایده انحصار بد درآمدند، عامل اصلی آن باشند. بهعبارت دیگر، جهان در حال گذار از نولیبرالیسم به اقتدارگرایی است. زیرا جماعت باراندازی[4] که از خلال این تبلیغات نیرومند راستگرایانه برساخت میشوند تا این جریانها بهنام کلی «مردم» از حضور آنها در جهان واقعی و مجازی بهره ببرند، همان جمعیت طردشدهای هستند که همواره نوعی حس عاطفی دوگانه نسبت به قدرت، مشخصاً قدرت سرمایه، داشتهاند (اسمیت، 2021: 139)، موجب ادغام آنها در اقتدارگرایی میشود- برای مثال، طرح جذب جمعیت طبقه کارگر مستأصل آمریکایی که به ابتکار جیدی ونس، معاون اولتراراستگرای ترامپ رقم خورده یا سرمایهگذاری جریان پایداری در ایران، روی جمعیت طردشدگان شهری و روستاییان حاشیهنشین انجام شد، همانطور که جلیلی در دور دوم انتخابات سرزده در روستای حاشیننشینشده دهپهن در سفر به شهر کرمانشاه رقم زد، در جهان روبه فزونی است. توجه کنید که کاندیداهای راستگرای ریاست جمهوری در انتخابات 1403 ایران در تریبونهای تبلیغاتی خویش، چقدر از واژه کلی مردم استفاده میکنند. این شکل جدیدی از روند طردی- ادغامی است. آنها طرفدار «الهیات فاجعه»اند تا شرایطی فراهم شود که این جمعیت مستأصل جذب ایدههای در ظاهر قهرمانانه و مبتنیبر کاریزمایشان شوند و جماعتی را برای اهداف خود برساخت کنند. نمونه دیگر این امر، یقهدری و عربدهکشی هالک هوگان قهرمان کشتیکج آمریکایی، برای حمایت از ترامپ پس از سوءقصد به جان او در گردهمایی ملی جمهوریخواهان در میلواکی است که موجب وجد و تهییج وافری میان حاضران میشود. سیاست تهییج، بخشی از فرآیند برساخت جماعت در شیوه تبلیغات فاشیستی است؛ چون آنها به تجربه آموختهاند که برای دورکردن افراد از هرگونه تأمل عقلانی باید آنها در حالت تهییج تودهای قرار داد (برای آگاهی بیشتر از این سازوکار به آدورنو، 1390 رجوع کنید).
بازار آزادگرایی، نه سیاستی منسجم و مشخص که نوعی گرایش بود. این گرایش در سراسر جهان به شکلهای مختلفی اجرا شد؛ اما گسترش نابرابری اجتماعی- اقتصادی، حمایت گسترده از طبقه سرمایهدار یا فرزند تعمیدیافته آن «کارآفرین»، تضعیف حقوق کارگران، گسترش خشونت، جابجایی گسترده جمعیتها بههمراه سرمایه و تولید اردوگاههای بزرگ انسانهای برهنه و درنتیجه آن، گسترش مهاجرت و مهاجرستیزی و ناامیدی، استیصال و بدبینی نسبت به نهادهای دموکراتیک و خیل عظیمی از طردشدگان شهری و روستایی از پیامدهای عام آن بوده است. این امر، موجب شکلگیری شکلهای جدیدی از طرد- ادغام و درنتیجه برهنهسازی شده است که بستر آمادهای برای پوپولیسم افراطی راستگرایانه است.
در آمریکا، پیشنهاد ترامپ برای ساخت دیوار در مرز مشترک با مکزیک، با استقبال بیسابقه مواجه شد، در اروپا، قوانین محدودسازی و ایجاد کمپهای ممانعت از شهروندسازی مهاجران آفریقایی و خاورمیانه تشدید شدند؛ در ایران افغانستیزی، مسألهای جدید است که در حال گرهزدن افغانها به جنایتکار یا مجرم مادرزاد است و هرگونه تصویب قانون به نفع این جمعیت گسترده که حداقل آنان را رؤیتپذیر کند، با مقاومت شدید اجتماعی- سیاسی مواجه میشود و تقریباً همهی نامزدهای انتخابات بر سر راههای محدودکردن و بستن راههای ورود آنان به مرزهای ایران، توافق داشتند- ضمن آنکه این امر درباره اقوام مختلف نیز وجود دارد و در یکی از نشستهای تبلیغاتی پزشکیان، نامزد اصلاحطلب بحث نابرابری قومی بدل به موضوعی پرمناقشه شد که در ادامه در معیار «تبعیض مثبت» او برای تشکیل کابینه جدید، تشدید شده است. در چین، مسلمانان نسلکشی میشوند؛ گرایش ابتدایی و سکوی پرتاب حزب بهاراتیا جاناتا در هندوستان تخریب مسجد بابری بود؛ در آفریقا هرروز انشعابات جدید در مرزهای داخلی کشورها میان جریانهای مختلف رقم میخورد؛ اسرائیل، غزه را که پیشتر زندانی روباز بود در چند ماهه اخیر، به حمام خون تبدیل کرده است؛ و در روسیه، جنگ موجب گسترش حمایتهای ملیگرایانه از پوتین شده است. این داستان میتواند در انواع مثالهای مختلف تداوم پیدا کند. لیبرال دموکراسی که روزگاری به روند کاهش خشونت در سایه سیطرهاش بر جهان مدرن میبالید، با سیاستهای بنیادگرایانه بازار در عصر نولیبرالیسم و میل ویرانگر آن نابودکردن یا حداقل تضعیف نهادهای دموکراتیکاش، با رجعتی بربرانه به خشونت نهفته در پس تمدن سرمایهداری مواجه است که درحال آزادکردن تمام رانههای ویرانگری است که درون منطق سازوکاری خود زیست- سیاست نهفته است. دوباره خشونت قومی- نژادی ناسیونالیستی بهصورتی بیمحابا و با توجیه مقابله تهدید نوعی دیگری برساختی بسیار مبهم امکان بروز یافته است. این تصویر همان «الهیات فاجعه» است که خاک حاصلخیز اقتدارگرایی جدید است.
بهنظر میرسد این فرآیند در مرحلهای جدید است و اقتدارطلبی را از سطح نوعی کیش شخصیت، به سطح سوژهگی ارتقا داده است و میتوان از تولد «سوژهی اقتدارطلب» سخن گفت که گرایشهای اقتدارطلبانه را میستاید و در پی زیستن در پناه نوعی نظام قدرت بهظاهر کاریزماتیک و تودهگرایانه است. این گرایش، با رجعت به ارزشهای مردسالارانه، فالوسمحور، ضد زن و درنتیجه قدرتطلبی همراه است که در آن، همراهی با نهاد اقتدارگرا، بدل به نوعی ارزشی ناب شده و دموکراسی نوعی نظم سیاسی ناکارا و بدنام است که با گرایش به فرآیند تکثر قدرت، بدبختی نوع انسان را رقم زده است. بهعبارت دیگر، در حال حاضر، مهمترین پیامد نولیبرالیسم، گشودن راهی برای قدرتراندن و نزدیکشدن اقتدارگرایی به قدرت بوده است که در آن انواعی از بنیادگرایی، بههمراه سیطره بنیادگرایی بازار که در تلاش برای قلمروگستری سرمایه بود، به منابع ثروت و قدرت دست یافتهاند- بررسی این تاریخ، مجال خود را میطلبد. در این وضعیت است که به شعار راستگرایانه و سراسر پدرسالارانه «خدا، میهن، خانواده»، همچون نماد آزادی زنان مشروعیت بخشیده میشود.
نکته آنجاست که خاورمیانه و مشخصاً ایران، بهسبب برخورداری از بیش از 60 درصد از منابع نفتی و گازی جهان و موقعیت ژئوپلتیک، در مرکز این بحران جدید قرار دارند. توجه داشته باشید که در دهههایی که بنیادگرایی بازار، با سیاستهای توسعهای بازار آزادگرایانه، از گسترش یا حتی شکلگیری هرگونه نهاد دموکراتیک در خاورمیانه جلوگیری کرده است، چگونه در کشورهای مختلف منطقه، انواعی از بنیادگرایی جایگزین این فقدان شده است. ما هر روز از بنیادگرایی اسلامی میشنویم؛ اما فقط در یک نمونه، بنیادگرایی بازار با جنگ عراق، از یکسو پای بنیادگرایان مسیحی یا اوانجلیستها را به خاورمیانه و مشخصاً عراق و افغانستان باز کرد که منابع نفتی و معدنی آنها را به تاراج بردند و از سوی دیگر، عرصه را برای مشروعیت بنیادگرایی صهیونیستی گشود تا همزمان با ملزمکردن کشورهای عرب به بازکردن درهای خود به روی آن، تبدیل نوار غزه و کرانه باختری بهنوعی زندان روباز و بیدفاع در برابر توحش ارتش آن را پنهانسازی ساخته و همزمان با آن، شکلگیری داعش و...، چگونه حساسیتها روی این فرآیند را تضعیف کرد.
بهعبارت دیگر، تحولات در اروپا و آمریکا و سایر نقاط جهان که بهنحوی حول خاورمیانه گرد آمدهاند، تأثیری عمیق بر سرنوشت مردمان خاورمیانه خواهد گذاشت که بیدفاع در معرض نیرومندترین قدرتهای اقتدارگرایانه قرار دارند. لحظهای به سرنوشت این مردم در صورت جنگ احتمالی ایران و اسرائیل بیندیشید. حیات برهنه، اساس هستیشناسی سیاسی تاکنون موجود مدرنیته سرمایهدارانه بوده است و در این بستر هستیشناختی، اقتدارگرایی با برساختن حیات برهنه، از هستی خود دفاع میکند؛ خود را مشروعیت بخشیده؛ و اینچنین به خود قوام میبخشد. ضمن آنکه بهلحاظ معرفتی- کرداری، همواره مبتنیبر الهیات فاجعه بوده است، به این معنا که این جهاننگری، ایجاد ویرانی، وضعیت جهنمی و فضا- زمان دوزخی را نیروی محرکه خود میداند و درون آن رشد میکند و با ایجاد استیصال، اقبال به خود را در مقام فیگورهایی چون منجی، قهرمان، نابغه و فیگورهای کاریزماتیک ممکن میسازد. درواقع این قرابت میتواند عرصه را بر هرگونه دموکراسیخواهی بیش از پیش تنگ کند تا جمعیتها از خاورمیانه تا اروپا و آمریکای جنوبی تا مرزهای مکزیکوسیتی، بدل به عرصهای برای برهنهسازی شوند که در قالب من- دیگری متخاصم، از حقوق بنیادین انسانی خود محروم شوند و با ادغام در اردوگاههای مختلف از اجتماعات تاریخی خود طرد شده و زیست طبیعی آنها، همچون زیست در گتوها شود. این میتواند چشمانداز فرآیند طردی- ادغامی آینده باشد و سوژهی اقتدارطلب، سوژه آن و الهیات فاجعه، بستر نظری قلمروگستری آن. ما سالهاست متوجه شدهایم سرمایهداری فاجعه، در قالب جنگ، بدهکارسازی و مخابره بحرانهای خود از مرکز به پیرامون، یعنی به طردشدگان شهری و روستایی در جهان مرکز و پیرامون، جهان را کنترل میکند. نظم سیاسی اقتدارگرایانه و سوژه اقتدارطلب، درون منطق «الهیات فاجعه» درهم تنیدهاند.
پیشنهاد مطالعه:
پینوشتها
[1]. این مفهوم را هم علیرضا بهتویی (1398) بهصورت گذرا در مقاله «شخصیت اقتدارطلب»ِ آدورنو یا «لحظه پوپولیستی» لاکلائو، منتشرشده در نقد اقتصاد سیاسی بهکار میبرد و ترامپ را نماینده آن میداند، هم چسوب در مقالهای که اخیراً با عنوان نئولیبرالیسم اقتدارگرا: دورهبندی و نقد برای توضیح نئولیبرالیسم در وضعیت جهانی و نیز بریتانیا و ایالات متحده از آن استفاده کرده است. مشخصات این مقاله به قرار زیر است:
Jessop, Bob (2024) Authoritarian Neoliberalism: Periodization and Critique, Accessible in Academia.edu
[2]. assujetissement
[3]. Bio- politics
4. آدورنو در نظریه فرویدی و الگوی تبلیغات فاشیستی، جماعتی را که طی عکسالعمل در مراوده با الگوی تبلیغاتی فاشیستی برساخت میشوند، جماعت بارانداز مینامد. مقصود آدورنو در این مقاله، تأکید بر نوعی مراوده یا اگر بخواهیم ترجمهای از آن داشته باشیم، نوعی قرابت انتخابی میان جمعیتی بحرانزده و مأیوس و الگوی تبلیغاتی است که ریشه در هوش و فراست و ذکاوت سازندگان آن ندارد. بلکه از نظر او این قرابت ریشه در ماهیت کنشگری مبتنیبر رانههای غیرعقلانی اجتماعات انسانی و میل به تهیج فاشیسم است که الگوهای تبلیغاتی تجلی آن است.
منابع
آدورنو، تئودور (1390) نظریه فرویدی و الگوی تبلیغات فاشیستی، ترجمه مراد فرهادپور، ارغنون، شماره 22 (روانکاوی 2)، صص 109- 134
آگامبن، جورجو (1402) هوموساکر: قدرت حاکم و حیات برهنه، ترجمه سیدمحمدجواد سیدی، تهران: نشر نو.
پیکتی، توماس (1396) سرمایه در سده بیستویکم، ترجمه ناصر زرافشان، تهران: نگاه.
فون هایک، فردریش (1391) قانون، قانونگذاری و آزادی: قواعد و نظم (گزارشی جدید از اصول آزادیخواهانه عدالت و اقتصاد سیاسی) (1)، ترجمه مهشید معیری و موسی غنینژاد، تهران: انتشارات دنیای اقتصاد.
فون هایک، فردریش (1392) قانون، قانونگذاری و آزادی: سراب عدالت اجتماعی (گزارشی جدید از اصول آزادیخواهانه عدالت و اقتصاد سیاسی) (2)، ترجمه مهشید معیری و موسی غنینژاد، تهران: انتشارات دنیای اقتصاد.
فون هایک، فردریش (1393) قانون، قانونگذاری و آزادی: نظم سیاسی مردم آزاد (گزارشی جدید از اصول آزادیخواهانه عدالت و اقتصاد سیاسی) (3)، ترجمه مهشید معیری و موسی غنینژاد، تهران: انتشارات دنیای اقتصاد.
فون هایک، فردریش (1394) فردگرایی و نظم اقتصادی، ترجمه محسن رنجبر، تهران: مرکز.
نیلی، مسعود و دیگران (1386) اقتصاد و عدالت اجتماعی، تهران: نشر نی.
هاروی، دیوید (1392) معمای سرمایه و بحرانهای سرمایهداری، ترجمه مجید امینی، تهران: نشر کلاغ
Cassidy, John. Joseph Stiglitz and Meaning of Freedom: The Famous Liberal Economist wants to Take Back the Language of Liberty from the Right, New Yorker, April 25, 2024.
Cronin, Stephanie (2021) Social Histories of Iran: Modernism and Marginality in the Middle East, New York: Cambridge University Press
De Lagasnerie, Geoffroy (2020) Foucault Against Neoliberalism? Translated by Matthew MacLellan, London: Rowman & Littlefield
Gerstle, Gary (2022) The rise and Fall of Neoliberalism Order: America and the World in the Free Market Era, New York: Oxford University Press
The Hard Right is Getting Closer to Power all over Europe, The Economist Londres, 16 September 2023.
Smith, David Norman (2021) Capital Fetishism and the Authoritarian Personality: Critical Theory in the Weimar Years in How to Critique Authoritarian Populism: Methodologies of the Frankfort School, ed by Jeremiah Morelock, Boston: Brill.
Zamora, Daniel et al (2015) Foucault and Neoliberalism, edited by Daniel Zamora & Michael C. Behrent, London: John Wiley and Sons.
دیدگاه خود را بنویسید