امیرعماد فراهانی
انقلابها پدیدههایی چند وجهی و پیچیده هستند که نباید به آنها نگاه تکبعدی داشت در اینصورت از رسالت پیامبرگونهی جامعهشناسی دور میشویم و به دام مغالطهها خواهیم افتاد.
بهطور کلی دو بینش اصلی دیدگاههای دربارهی انقلابها را تشکیل میدهند؛ دیدگاه اول بینش حماسی به انقلاب است. براساس این بینش تودههای محروم توسط رهبران به انقلاب دعوت میشوند. بهسخن دیگر رهبرانی که تودهها را در سرنگونی فرمانروای نابهحق رهبری میکنند و مردم را قادر میسازند تا آزادیشان را بهدست آورند، بههمین علت انقلاب با خشونت همراه است. در این بینش انقلاب، ضروری است که رژیم فعلی تار و مار شود و حامیان آن از بین بروند. در واقع این همان دردهای زایمان نظم جدید هستند که عدالت اجتماعی را فراهم میسازند. این آرمان ریشه در سنت جمهوری خواهی رومیها و یونانیها دارد که از جمله مدافعان آن در انقلابهای فرانسه و آمریکا میتوان به افرادی قبیل ژوله میشله[1] و توماس پین[2] اشاره کرد. با گذر زمان این دیدگاه در قالب تئوری پیروزی اجتنابناپذیر فقرا بر ثروتمندان توسط مارکس و مائو ارائه شده است.
ببینش دوم این است که انقلاب ها فوران خشم عمومی را بر عهده دارند. این دیدگاه اصلاحطلبان ولو اینکه با حسن نیت و در راه آزادی گام بردارند، باز هم متوجه میشوند که تودهها خواهان خشونت و درگیری هستند و امواج خشنی را ایجاد میکنند که حتی رهبران انقلابی را نیز نابود میسازد. در این تعبیر رهبرانی که دیدگاه غیرواقع بینانه دارند و بهدنبال کسب شهرت و قدرت هستند، یک جامعهی متمدن را به سمت ویرانی میکشانند. توماس کارلایل[3]، ادموند برک[4] و چارلز دیکنز[5] کسانی هستند که این دیدگاه را بسط دادند. این افراد کسانی هستند که از زیادهروی انقلاب فرانسه بیمناک بودند، این دیدگاه سالها بعد از سوی منتقدان انقلاب روسیه و چین نیز پی گرفته شد، کسانی که بر هزینههای انسانی تحولاتی که از سوی استالین و مائو تأکید داشتند. واقعیت این است که انقلابها هر دو چهرهی مزبور را از خود بهنمایش میگذارند.
انقلابهای واقعی از تنوع گوناگونی برخوردارند، برخی مسالمتآمیز هستند در حالیکه برخی با جنگهای داخلی خونینی را به همراه دارند، برخی دیگر با دموکراسی و آزادی بیشتری به ارمغان میآیند در حالیکه برخی دیگر باعث پیدایش دیکتاتوری میشوند. سؤال مهم این است که چرا انقلابها روی میدهند؟ انقلابهای پیشبینیناپذیری چون انقلاب اسلامی ایران، انقلابهای مخملی در روسیه و اروپای شرقی و سراسر جهان عرب نه تنهاحاکمان خود را شوکه میکنند بلکه نظم جهانی و بینالملل را نیز به چالش میکشند.
برای آگاهی بیشتر:
معمولأ دیدگاه کلی که پیرامون انقلابها وجود دارد این است که در یک کشور مردم و تودهها همواره از ظلم و مشقت و جور رنج بردهاند و با خالی شدن کاسهی صبر و آستانهی تحمل این انفعال یا دعا و امید به بهبود شرایط بوده است که با جرقهای به آتشی شعلهور تبدیل شده است، این دیدگاه غالباً تصور میکند که قدرتهای حاکم بسیار قدرتمند و خودشان ضعیف و منزوی هستند. در این موارد که مردم حتی اگر در برابر حکام شورش کردهاند، اغلب شورش آنها محدود باقی ماندهاند و بهراحتی سرکوب شدهاند. پاسخ بدین صورت است که انقلابها پدیدههای نادری هستند؛ بسیار نادرتر و پیچیدهتر از موارد ظلم و جور و یا حتی بیعدالتی روی دهند.
انقلابها زمانی حادث میشوند که حکام ضعیف و منزوی باشند، نخبگان بهجای آنکه از حکومت دفاع کنند، شروع به حمله به آن نمایند و مردم نیز به این باور میرسند که آنها بخشی از یک گروه پرشمار، متحد و متعهدند که میتوانستند همزمان دست بهتغییر بزنند. محققان علم سیاست و تاریخ، انقلاب را بهشیوههای متفاوتی تعریف نمودهاند. اغلب بر این باورند که انقلابها مستلزم تغییر قهرآمیز حکومت، مشارکت همگانی و تغییر نهادها هستند.
چهچیزهایی انقلاب نیست؟
یک مشکل بزرگ در تعریف انقلابها، متمایز کردن آنها از وقایع آشوب طلبانه عمومیتر مشابه است.؛ خصوصاً اینکه وقایع مزبور همواره بخشی از انقلاب هستند نه خود آن. این وقایع عموماً شامل قیامهای دهقانی، آشوب غلات، اعتصابات، جنبشهای اجتماعی و جنبشهای اصلاحطلب، کودتاها و جنگهای داخلی میشوند، همهی این موارد پیامدهای خوشان را دارند، اما بهتنهایی به انقلاب نمیانجامد.
قیامهای دهقانی، خیزشهایی هستند که در مناظق روستایی رخ میدهند. این قیامها گاهاً مقاومت و یا خواستههای خردهمالکان و زمینداران محلی است، و یا دربارهی مواردی تلاش میکنند که مانع اقدامات کارگزاران دولتی مانند جمعکنندگان مالیات یا دیگر اقدامات مشابه است که هدف آنها جلب توجهات بهسوی مصائب خود است. در این نوع قیامها، مردم تلاش میکنند از حکومت مرکزی برای حل مشکلات محلی خود کمک بگیرند و هدف براندازی نیست. قیامهای دهقانی و یا آشوب غلات، ویژگی جوامع زرراعی محسوب میشود و یا در شهرهایی اتفاق میافتد که وابسته به کشاورزی هستند.
آشوب غلات، بسیجهای مردمی برای مخالفت با کمبود نان و یا قیمت بالای غلات است. این آشوبها عمدتاً شامل؛ تصرف محمولهها یا حمله به انبارها، نانواییها و حتی محل احتکار آنها است. بهسخنی دیگر همان شیوههای مبارزه رابینهودی است، این در بر گیرندهی شیوهِی توزیع غذا میان فقرا یا تقاضا برای اجرای سیاست حداقل قیمت و یا تضمین کنندهی یارانه از سوی دولت است. در سالهای 2007 تا 2008 بیشتر کشورهای آفریقایی بهدلیل افزایش قیمت جهانی مواد غذایی را تجربه کردهاند.
اعتصابات، بسیجهای کارگری هستند که طی آن کارگران از کار کردن برای کارفرمایان خودداری میکنند. این اعتصابات عمدتاً مرتبط با مسائل کاری چون پرداختها، قوانین و مقررات و ساعات کاری خواهد بود. اعتصابات معمولاً در مناطق صنعتی خاص اتفاق میافتند اما شکل دیگری نیز دارند. اعتصابات ممکن است از منطقه و یا صنفهای دیگر نیز فراتر رود. کارگران ممکن است خواستههای مشابهی داشته باشند و از سیاستهای اجرایی دولت راضی نباشند، در اینصورت از جنبشهای محلی گستردهتر میشود و به اعتصابات عمومی تبدیل میشوند. از سوی دیگر کارگران دست به اعتصابات سیاسی بزنند و صنایع حیاتی کشور مانند؛ پالایشگاهها، معادن و حمل و نقل بهطور هماهنگ و همزمان از کارکردن امنتاع کنند تا زمانی که دولت تن به اجراییکردن خواستهها و تغییر در سیاستهای خود بزند. اعتصابات از این قبیل نقش کلیدی در سقوط و اضمحلال رژیمهای کمونیستی اروپای شرقی ایفا کردند. شورشهای غلات و یا اعتصابات، اعتراض به سیاستهای دولتی هستند که شکل اجتماعی یا جنبش اصلاحطلبانه بهخود میگیرند.
«جنبشهای اجتماعی، بسیجهای مردمی، از سوی گروههایی یا علل خاص هستند، آنها اغلب بر تبعیض یا سرکوبهایی که علیه اعضای گروه اعمال میشود، متمرکز هستند. جنبشهای اجتماعی نظم را مختل میکنند و رژیم را وادار به خشونت میکند» (گلدستون، 1397 ؛21).
برای آگاهی بیشتر:
جنبشهای اصلاحطلب بهدنبال تغییر حکومت نیستند بلکه بهدنبال راههایی چون؛ محدودکردن فساد، استفاده از حق رأی، استقلال برای یک منطقه یا مردم است. اصلاحطلبان بهجای سرنگونی در پی توسل به رویههای قانونی برای ایجاد تغییرات نهادی، تلاش برای پیروزی در انتخابات و تغییرات بنیادین هستند. جنبشهای اصلاحطلب زمانی بهسمت گذر از حکومت و انقلاب حرکت میکنند که حکومت تن به اصلاح ندهد و مقاومت نشان دهد.
انقلابها را باید بهطور دقیق بررسی کرد و اتفاقاتی را در وقوع آنها نقش دارند و در مواردی که بحرانهای اقتصادی، اجتماعی در اوج خود قرار دارند و همانند دومینوهایی پشت سر هم سبب سقوط و سرنگونی حاکمیت خواهند شد را با ظرافت و دقت تمام بررسی کرد.
1Jules Michelet-
2Thomas Pain-
3Thomas Carlyle-
4Edmund Burke-
5Charles Dickens-
منابع
گلدستون، جک (1397). مقدمهای بر انقلابها، ترجمۀ عباس حاتمی، تهران: انتشارات کویر
دیدگاه خود را بنویسید